در این مقاله به بررسی نظریه جاذبه مطرح شده توسط جناب آقای "شریف لطفی" پرداخته شده، که در کتابی با عنوان "روش نوین مبانی اجرای موسیقی" به چاپ رسیده است. شایان ذکر است که کتاب مذکور برگزیده بیست و یکمین دوره کتاب سال در جمهوری اسلامی ایران نیز می باشد. در ابتدا ایرادهای وارده به نظریه مذکور با توجه به قوانین ومحاسبات علمی، مطرح خواهد شد. سپس با توجه به توضیحات داده شده درمی یابیم، که نسبت بسامدی صداها در این کتاب نسبت به یکدیگر در (نظریه جاذبه) صحیح نیست. بنابراین به منظور محاسبه فاصله های موسیقایی متشکل از اصوات طبیعی که برای تشکیل گام ماژور (مد یُنی یَن) در میان اصوات هارمونیک ها وجود دارد، نظریه اصلاحی مطابق با اصول علمی مطرح می شود که مبنای آن فاصله های ملایم کامل مانند فاصله اُکتاو، پنجم درست و چهارم درست که از خوش صداترین فاصله های موسیقایی هستند، است تا با استفاده از نسبت بسامدی آنها ، و مقدار فاصله های دیگر مانند پرده های بزرگ،کوچک و بزرگ تر و نیم پرده های بزرگ و کوچک و ..... با استفاده از این نظریه به گونه علمی محاسبه شوند.
توانمندی اندیشه موجود در آثار ادبی و هنریِ نشأت گرفته از مایه های اساطیری در طی اعصار متوالی نقشی تأثیرگذار در تاریخ تمدن بشری داشته و بازسازی مداوم واقعیت های زندگی انسانی را ممکن ساخته است. در پاره ای از آثار برجسته ادبی جهان شخصیت های واقع گرا در صورت ظاهری زندگی و واقعیات مربوط به آن ویژگیهای خاص جامعه ای مشخص را در دورانی معلوم در بر دارند، امّا گاه در عین حال دارای ارزش های اصیل اسطوره ای نیزهستند و در آثار ادبی تبدیل به الگو های نمادین میشوند. هنرمند با خلاصه کردن نشانه ها، تأویل و افزودن معنایی تازه به ارزش های اصیلِ واقعیت های ارائه شده توسط شخصیت های اساطیری امکان تداوم آن واقعیت را از طریق اثرهنری خود در زمانی متفاوت فراهم میآورد در این تحقیق سعی شده است با نگاهی تطبیقی بر شخصیت سولنس در نمایشنامه استاد معمار، یکی از آثار هنریک ایبسن، نمایشنامه نویس نروژی و اسطور? «جمشید»، یکی از اساطیر ایرانی برگرفته از «یشت ها» که مشابهت بسیار با اساطیر اسکاندویناوی دارد اثبات نسبی نظریه بالا را پی بگیریم. این فرضیه بر اساس گرایش ایبسن به مفهوم""ابر انسان"" طرح می شود که در تفکر نیچه ای به خصوص کتاب معروف او چنین گفت زرتشت به عنوان اندیشه فلسفی غالب مطرح بوده و بر اثار ایبسن تاثیر نهاده است.
یکی از مباحث مهم و در عین حال مبهم در علم فقه مسئلهی موسیقی است که براساس تقسیم موسیقی به دو نوع سازی و آوازی، مسالهی حرمت و عدم حرمت خوانندگی ذیل مبحث غنا و موضوع نوازندگی تحت عنوان لهو و لعب مورد نظر قرار می-گیرد. در این پژوهش آنچه مد نظر قرار گرفته است خوانندگی می باشد. در این میان، موضوع شناسی توسط کارشناس (عرف خاص، موسیقیدان) به جهت کشف حکم فقهی از اهمیت وافری برخوردار است. در بحث غنا ما با دو نظریه کلی مواجه هستیم: 1- حرمت به وصف ملازم 2- حرمت به ذاته در این پژوهش با تحلیل نظریهی حرمت غنا به عنوان ملازم و نظری اجمالی به تعاریف واژه های مرتبط با موسیقی ایرانی به این نتیجه رسیده ایم که ردیف های آوازی به مثابه قالب هایی هستند برای اجرای صحیح آواز که بسته به نوع شعر (محتوا) مورد استفاده درآن، از پستی یا والایی برخودار وخود کیفت صوت به ذاته حرمتی به همراه ندارد. به عبارت دیگر از این قالب که به شیوه بسیار منطقی نظام بندی (ردیف) شده اند هم میتوان استفاده صحیح و نیز نادرستی داشت. این برداشت دقیقا منطبق بر نظریهی حرمت به عنوان ملازم (رای مرحوم فیض کاشانی) میباشد.