ایران و مصر به عنوان دو کشور تاثیرگذار و مهم در منطقه خاورمیانه از گذشته های دور با همدیگر مراوده داشته و در ایجاد صلح و ثبات در جهان اسلام نقش حیاتی ایفا کرده اند، البته مناسبات کشور بعد از وقوع انقلاب اسلامی به تیرگی کامل انجامید. در طول دهه های اخیر نیز شاهد افت و خیزهای بسیاری در مناسبات فی مابین بوده ایم.پرسش عمده ای که در این نوشتار مطرح شده آن است که چه عواملی تاریخی و ساختاری در روابط ایران و مصر وجود دارد که موجبات تقابل دو کشور را فراهم کرده و نتوانسته اند روابط کامل دیپلماتیک را برقرار کنند؟در این پژوهش سعی شده که موانع و مشکلات ساختاری در روابط ایران و مصر از منظر رویکردهای امنیتی و متضاد دو کشور نسبت به مسائل منطقه و تاثیرپذیری از روابط قدرتهای خارجی بررسی و تبیین گردد.به رغم تنش های موجود در روابط دو کشور (به دلیل مشکلات ساختاری و تاثیرپذیری از قدرت های خارجی) تلاش شده است که امکانات و ظرفیت های موجود همکاریهای فیمابین در سطوح مختلف ترسیم و دورنمای روابط نیز تبیین گردد.
در نظام بین الملل، بحران می تواند منافع و یا هزینه هایی را برای بازیگران ایجادکند. طبعا قدرت های بزرگ به دلیل نقشی که ایفا می کنند و یا منافعی که به دست می آورند، در شرایط تعارضی بیشتر و فراگیرتر قرار می گیرند. آنان در ازای هر منازعه به منافع یا هزینه های بیشتری در مقایسه با سایر بازیگران نائل می شوند. در نظام های باثبات، همانند ساختار دوقطبی، هر یک از دو قدرت جهانی می تواند منافع خود را از طریق همکاری، مشارکت و یا تعارض با بازیگران منطقه ای پی گیری نماید. از آنجایی که قاعده بازی توسط بازیگران اصلی مورد پذیرش قرار می گیرد، بنابراین، طبیعی خواهد بود که هزینه های توسعه بحران در مقیاس سایر ساخت های بین المللی محدودتر باشد. بررسی تئوریک بحران در روابط سیاسی ایران وآمریکا نشان می دهد که این بحران هم اکنون از چهار مرحله پیدایش، گسترش، کاهش ، وآثار، در مرحله سوم قرار دارد. هر یک از طرفین با استفاده از تمامی ظرفیت های قابل دسترس، درصدد به حداکثر رساندن منافع خود هستند. مروری بر سطوح تحلیلی مسئله هسته ای ایران، مفروضات کاهش یک بحران بین المللی و همچنین تنش های داخلی در هر یک از کشورهای طرف بحران، در مجموع حاکی از آن است که در چنین شرایطی، فرصت ها و گزینه های فراوانی جهت مدیریت مطلوب بحران حاضر و حفظ آرمان ها و منافع ملی برای جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. هدف از این بررسی نظری، برداشتن گامی در شفاف سازی فرآیند کاهش بحران ایران و آمریکا است.
تهاجم وسیع و همه جانبه اسرائیل به لبنان در ژوئیه 2006 / تیرماه 1385 که 33 روز به طول انجامید، نقطه عطفی در منازعات اعراب و اسرائیل است. جنگ 33 روزه که در واقع ششمین جنگ اسرائیل و اعراب به شمار می رود، در مقایسه با جنگهای پیشین اسرائیل طولانی تر و در نوع خود بی نظیر و از ابعاد مختلف و متفاوتی دارای اهمیتی فوق العاده و منحصر به فرد است. زیرا در این نبرد سنگین و همه جانبه اسرائیل به اهدافی که پیش از جنگ با هماهنگی و حمایت آمریکا برای خود معین کرده بود دست نیافت، که نمونه بارزی از تکرار به مراتب سخت تر شکست و ناکامی سال 2000 در عقب نشینی از جنوب لبنان بود. بنابراین تهاجم گسترده اسرائیل با پیروزی رزمندگان مقاومت اسلامی پایان یافت و به تبع این موفقیت، معادلات داخلی لبنان، اسرائیل و منطقه دستخوش تغییر و تحولات جدید و اساسی گردید. در این میان جمهوری اسلامی ایران برمبنای روابط سیاسی و معنوی ویژه ای که از بدو شکل گیری حزب الله با این جنبش داشت، بی تاثیر و به دور از آثار و پیامدهای این جنگ در ابعاد مختلف سیاسی ـ نظامی نماند.
با توجه به روند پر شتاب تغییرات و تحولات در محیط منطقه ای و بین المللی در زمان کنونی، کشورها و مدیران سیاسی آنها، باید خود را برای ایجاد تغییرات لازم در نگرش ها و دکترین های روابط خارجی خود آماده کنند. عدم توجه به این واقعیت و در نتیجه کاهش محسوس در موفقیت های جمهوری اسلامی ایران در سیاست منطقه ای خود در سال های گذشته و پیشنهاد برای تغییر آن، نقطه تمرکز این مقاله است. باور ما در این مقاله این است که جمهوری اسلامی ایران باید جغرافیای تمرکز سیاست خارجی خود را از کشورهای عربی خاورمیانه به عنوان منطقه نفوذ خود به کشورهای شرقی و شمال شرقی خود تغییر دهد. این مقاله باور دارد که با این تغییر نه تنها تعارض های منطقه ای ایران کاهش پیدا می کند، بلکه ایران می تواند با افزایش نفوذ خود در شرق از حمایت قدرت های بزرگی چون ایالات متحده، اروپا و حتی قدرت های منطقه ای چون عربستان سعودی بهره مند باشد. نویسنده با استفاده از نظریه های واقع گرایانه در حوزه عملکرد سیاست خارجی در جهت تامین منافع ملی با استناد به تداوم تعارض میان حوزه های نفوذ ایران و کشورهای عربی در منطقه، استدلال می کند که که تغییر در تمرکز منطقه ای روابط خارجی ایران از غرب (منظور خاورمیانه عربی) به شرق در هر دو امتداد آن یعنی شبه قاره و آسیای مرکزی نه تنها کمک به راهگشایی در بن بست های سیاست خارجی می کند، بلکه می- تواند جایگاهی معتبرتر و بالاتر را برای ایران در سطح جهانی به ارمغان بیاورد.