فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۱ تا ۸۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
137 - 153
حوزههای تخصصی:
مرگ آگاهی نزد شوپنهاور در شناخت خواست و مرگ خودخواسته و در واقع، در لغو خواست جاودانگی نهفته است. نظر وی هر نوع تفرد در جاودانگی را انکار می کند و از این رو، میل به بقاء در انسان را سیراب نمی کند. جنس مرگ اندیشی وی از نوع شهود نفسانی است. نیچه از مرگ به سمت زندگی نظر می کند و به عبارتی، سرنا را از ته می نوازد، این مرگ است که نیروی زندگی به انسان می بخشد. ایده آل زندگی هر فردی با مشخصه های شخصی او تعریف می شود. نیچه از انسان می خواهد خلاقانه زندگی کند نه منفعلانه. نیچه پیرو اخلاق طبیعی فردی است، اما در تبیین باور خود، زوایایی از اخلاق طبیعی که مبتنی بر اموری غیر از تنازع بقاء هستند را نادیده می گیرد. همچنین، او از نقش عوامل محیطی و آموزش در ساخت ابَرانسان غفلت ورزیده است. آنچه وی به عنوان راه کار برای معناداری زندگی معرفی می کند، مستلزم داشتن خرد ناب است که هم سنگ خردهای عامه مردم نیست و از این رو، کارآمدی همگانی ندارد. مرگ آگاهی نزد وی از جنس فهم است که به وسیله تمام قوای طبیعی انسان تولید می شود.
Kantian Futurism(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
1 - 8
حوزههای تخصصی:
The future of philosophy and the future of humankind-in-the-world are intimately related, not only (i) in the obvious sense that all philosophers are “human, all-too-human” animals—i.e., members of the biological species Homo sapiens, and also finite, fallible, and thoroughly normative imperfect in every other way too—hence the natural fate of all human animals is also the natural fate of all philosophers, but also (ii) in the more profound and subtle sense of what I’ll call philosophical futurism. Philosophical futurism is a critical, synoptic, and speculative reflection on the fate of humankind-in-the-world, with special attention paid not only to what humankind-in-the-world (including philosophy itself) will most likely be, if things continue to go along in more or less the same way as they have been and are now going, or could conceivably be, as in science fiction or other forms of imaginative projection, but also to what what humankind-in-the-world (including philosophy itself) ought to be, and therefore (assuming that “ought” entails “can”) can be, as the direct result of our individual and collective free agency, for the purpose of rationally guiding humankind in the near future. In my essay, I very briefly present, defend, and strongly recommend a version of philosophical futurism that I call Kantian futurism.
ارائۀ الگوی اهداف برنامۀ درسی فارسی دورۀ ابتدایی مبتنی بر تفکر انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با هدف ارائه الگوی اهداف برنامه درسی فارسی دوره ابتدایی مبتنی بر تفکر انتقادی به اجرا درآمد. پژوهش کیفی و ترکیبی از تحلیل محتوا و روش نظریه ای می باشد. به منظور جمع آوری داده ها، از مصاحبه نیمه ساختاریافته و بررسی اسناد و مدارک استفاده شده است. به دلیل مصوب نبودن راهنمای برنامه درسی فارسی، راهنمای معلم فارسی پایه های اول تا ششم و نسخه غیرنهایی راهنمای برنامه درسی حوزه زبان و ادبیات فارسی سال 1399 به همراه راهنمای برنامه درسی حوزه تربیت و یادگیری زبان و ادبیات فارسی سال 1394مورد بررسی قرار گرفت و مصاحبه با 47 تن از معلمان دوره ابتدایی، اساتید زبان و ادبیات فارسی و متخصصان برنامه درسی انجام گرفت و برای تجزیه و تحلیل داده ها از کدگذاری باز و محوری بهره گرفته شد. در مرحله بعد با به کارگیری پژوهش نظریه ای و انجام کدگذاری انتخابی، الگوی پارادایمی برنامه درسی فارسی دوره ابتدایی مبتنی بر تفکر انتقادی نیز ارائه گردید. براساس نتایج به دست آمده از میان اهداف برنامه درسی فارسی دوره ابتدایی، تنها اهداف شکوفایی مهارت های اجتماعی و ارتباطی، پیوستگی افکار و تفکر مدون و ژرف اندیشی و ژرف نگری مبتنی بر رویکرد تفکر انتقادی هستند که در این میان هدف ژرف اندیشی و ژرف نگری دارای بیشترین ارتباط با مولفه های تفکر انتقادی است.
عقلانی شدن اندیشه سیاسی در غرب؛ گسست سیاست از الهیات مسیحی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعه روند عقلانی شدن سیاست در غرب، برای درک ماهیت دولت های مدرن و فهم مولفه هایی چون دموکراسی و جامعه مدنی از ضرورتی اساسی برخوردار است. سیر عقلانی شدن اندیشه سیاسی در غرب، به آرامی، از اواخر قرون وسطا آغاز شد و پس از رنسانس با غلبه روش های نوین علمی ادامه یافت. پیدایش روش تجربی در این دوره و نگاه این جهانی به کل هستی، به حوزه فلسفه سیاسی نیز راه پیدا کرد و به افسون زدایی از جامعه سیاسی انجامید. در نتیجه، جامعه سیاسی، از امری الهی به قراردادی اجتماعی تبدیل شد. پرسش اصلی مقاله این است که اندیشه سیاسی غرب در دوران مدرن، چگونه توانست بر مبنای افسون زدایی و نحوه تحول اشکال آگاهی، عقلانی شود؟ فرضیه ما این است که اندیشه سیاسی غربی به سبب گسست از الهیات قرون وسطا و پیوند خوردن به شکل آگاهی فلسفی، توانست راه را برای عقلانی سازی سیاست هموار سازد. روش مورد استفاده ما در این پژوهش، روش تفسیری است. به باور پیروان این روش، واقعیت ها و روابط اجتماعی، دارای استقلال نیستند و برساخته انسان ها به حساب می آیند. بنابراین، برای فهم این واقعیت ها به ناچار، باید به شناسایی تحولات ذهنی در طول حیات بشر پرداخت.
فلسفه اسلامی معاصر و چالش های پیش روی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلسفه اسلامی معاصر در ابعاد و زمینه های مختلفی با چالش های مهمی مواجه است، برخی از این چالش ها عبارتند از: 1. عدم تنوع در روش ها، موضوعات، مسائل، رویکردها و نظریات آن، 2. عدم ارتباط آن با پرسش های فلسفی انسان معاصر، 3. کاربردی نبودن، 4. انتزاعیت و انضمامی نبودن، 5. مشکل وابستگی به مکاتب فلسفی قبلی، 6. عدم تعامل کافی آن با دیگر حوزه های معرفتی بشر، 7. عدم ظرفیت بالفعل لازم برای تولید فلسفه های مضاف، 8. عدم استقلال از آموزه های الهیاتی و ایدئولوژی های دینی،9. نظریه پردازی به جای شرح نویسی، 10. عدم گفتگو با مکاتب فلسفی دیگر و جذب قابلیت های آنها، و 12. عدم خودانتقادگری و دوری از جزم گرایی. در این تحقیق نشان داده می شود که بحران فلسفه اسلامی معاصر در مواجهه با چالش های اساسی مزبور است، به این معنا که نه تکثر قابل قبولی در موضوعات و مسائل دارد، نه با پرسش های فلسفی انسان مسلمان سروکار دارد، نه یک فلسفه عینی و کاربردی است؛ بلکه شدیداً به سنت فلسفی گذشته وابسته است. ضمن اینکه هنوز هم دچار مشکل شرح و حاشیه نویسی است. بین فلسفه اسلامی معاصر و الهیات اسلامی نوعی خلط و پیوند غیرمنطقی وجود دارد. همچنین با دیگر زوایای زندگی انسان مسلمان و معارف بشری ارتباط لازم و معنادار ندارد. و اینکه رویکرد انتقادی قوی ای در فلسفه اسلامی معاصر وجود ندارد و با دیگر مکاتب فلسفی در گفتگوی سازنده نیست. در این تحقیق تلاش می شود راه کارهایی پیشنهادی برای برون شد فلسفه اسلامی معاصر از چالش های پیش رو معرفی گردد، از جمله آنها توجه به مسائل طرح شده از سوی فلسفه معاصر غرب، اقبال به فلسفه های مضاف، و استقلال جویی از الهیات اسلامی، و اتخاذ رویکرد عینی، کاربردی و انتقادی بسیار مهم هستند.
تبیین برنامه درسی ترکیبی دروس فلسفه و منطق با استفاده از روش معکوس
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی استفاده از برنامه درسی ترکیبی و استفاده از روش معکوس در دروس فلسفه و منطق اجرا شده است. روش کار: روش پژوهش حاضر، توصیفی _ تحلیلی است. گستره پژوهش، اسناد و مدارک معتبر است. نتایج: استفاده از برنامه ترکیبی در دروس فلسفه و منطق این امکان را فراهم می کند که با استفاده از تکنولوژی، دسترسی به محتوا و منابع آموزشی به سهولت فراهم شود، کلاس درس محدود به مکان و زمان خاصی نباشد و هم چنین توانایی مربیان برای دریافت بازخورد از پیشرفت یادگیرندگان بهبود یابد و از این طریق بتوان بهتر به اهداف دوره های آموزشی دست یافت. با استفاده از روش معکوس و یادگیری الکترونیکی می توان یادگیری اصول و قواعد را در خارج از کلاس درس انجام داد و کلاس درس بر کاربرد این علوم و انجام تمرین و پروژه متمرکز شود. البته با توجه به اینکه یکی از اصلیترین عوامل تأثیرگذار در اثربخشی یادگیری الکترونیکی، به کارگیری شیوه طراحی آموزشی مناسب برای شکل دهی به محیط یاددهی و یادگیری است؛ بنابراین نقش معلم در این برنامه درسی، طراح آموزشی است. طراحی که بتواند محیط جذابی را در کلاس درس حضوری و مجازی ایجاد کند تا مخاطبان با علاقه دروس مختلف را فرابگیرند. نتیجه گیری: نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که استفاده از برنامه ترکیبی به همراه روش معکوس، معلمان را توانمندتر و در فراگیران مهارت های تفکر را افزایش می دهد، به گونه ای که می توانند قواعد منطق و دیدگاه های فیلسوفان مختلف را در فهم و حل مسائل مختلف به کار گیرند.
اثربخشی برنامۀ فلسفه برای کودکان بر تاب آوری و خودکارآمدی تحصیلی دانش آموزان پسر محروم از پدر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی میزان اثربخشی برنامه فلسفه برای کودکان بر تاب آوری و خودکارآمدی تحصیلی دانش آموزان پسر محروم از پدر بود. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از لحاظ شیوه گردآوری داده ها کمی بود که با روش شبه آزمایشی و طرح گروه گواه نامعادل انجام شد. جامعه پژوهش کلیه دانش آموزان پسر محروم از پدر دوره دوم ابتدایی شهر کرج در سال تحصیلی 1402- 1401 بودند که با روش نمونه گیری در دسترس تعداد 30 دانش آموز انتخاب و با انتصاب تصادفی ساده با کمک قرعه کشی در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه 15 نفر) جای داده شدند. پیش از مداخله، تاب آوری دانش آموزان به وسیله پرسشنامه کانر و دیویدسون (2003) و خودکارآمدی تحصیلی آن ها نیز به وسیله پرسشنامه مورگان و جینکز (1999) اندازه گیری شد. سپس گروه آزمایش به مدت ده جلسه دو ساعتی برنامه فلسفه برای کودکان را دریافت و در پایان پس آزمون برای هر دو گروه اجرا شد. تجزیه و تحلیل داده ها با بهره گیری از آزمون تحلیل کواریانس تک متغیری و چندمتغیری انجام شد. یافته های پژوهش نشان داد؛ برنامه فلسفه برای کودکان بر افزایش تاب آوری و خودکارآمدی تحصیلی موثر بوده است. در نتیجه از این برنامه می توان به عنوان راهکاری مناسب برای ارتقای تاب آوری و خودکارآمدی تحصیلی دانش آموزان محروم از پدر استفاده کرد.
نقد و بررسی ادله عقلی وجوب دعوت به تشیع(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
دعوت غیر شیعیان به مذهب تشیع به عنوان یکی از وظایفی که در ذهن عموم شیعیان مرتکز است، حکمی از احکام شرعی تکلیفی را داراست. روایات وارد شده در مسئله جواز یا عدم جواز دعوت به تشیع دو دسته هستند. بیشتر این روایات نهی از دعوت به تشیع دارند. اما با غض نظر از روایات موجود در این باب، آیا می توان استدلال عقلی برای اثبات وجوب دعوت به تشیع اقامه نمود؟ هدف از این پژوهش نقد و بررسی وجوه عقلی متصور برای اثبات وجوب دعوت به تشیع است. محقق در این مقاله با روش توصیفی - تحلیلی وجوه عقلی قابل طرح برای اثبات وجوب دعوت به تشیع را مورد کنکاش قرار داده است. از تحلیل داده ها این نتیجه حاصل شد که دعوت به تشیع مصداق قلع ماده فساد است؛ و قلع ماده فساد عقلاً حسن است و این حُسن عقلی ملازمه دارد با وجوب شرعی. سایر وجوه قابل طرح در این مسئله مورد مناقشه قرار گرفتند.
حیات طیبه ازنظر مفسران با رویکرد عقلی، نقلی و رابطه آن با حقوق انسان(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
145 - 161
حوزههای تخصصی:
حیات طیبه در قرآن کریم ازجمله اصطلاحات و واژه هایی است که راجع به معنا و مفهوم آن بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد برخی آن را متعلق به آخرت و به معنای حیات بهشتی تفسیر کرده اند، برخی دیگر آن را مربوط به عالم برزخ و به معنای حیات برزخی وزندگی در قبر دانسته اند و گروهی دیگر آن را مرتبط با عالم دنیا دانسته و به معنای معرفت الهی، قناعت، روزی طیب،رزق روزانه،زندگی پاکیزه، رضای به قضای الهی،صبر و شکیبایی، شیرینی طاعت، عبادت باروزی حلال تفسیر کرده اندوگروهی دیگر آن را دوسویه دنیوی و اخروی به معنای سعادت لحاظ نموده اند.متمایز از این تفاسیر تفسیر دیگری وجود دارد که حیات طیبه را دنیوی و یک حیات مستقل می داند .هدف از این پژوهش که به روش توصیفی و تحلیلی انجام شده است بعدازبررسی و تحلیل اقوال و آراء تفسیری مفسران دستیابی به تفسیر کامل وجامع از معنا و مفهوم حیات طیبه است که با توجه به صدر و ذیل آیه ونیز قرائن دیگر درآیات قبل وبعداز آیه حیات طیبه کامل ترین و مناسب ترین معنا و مفهوم برای حیات طیبه ارائه و درنهایت رابطه آن با حقوق انسان مشخص گردید.
نقش روح القدس در نظام رستگاری در اندیشه آگوستین قدیس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۹
178 - 192
حوزههای تخصصی:
ساختار نظام الهیاتی آگوستین در پی حل مسئله رستگاری انسان است. آگوستین از حیث هستی شناختی و معرفت شناختی عناصری را در تحقق رستگاری انسان دخیل می داند که از جمله مهم ترین آن عناصر، روح القدس است. به نظر می رسد بر اساس نظام الهیاتیِ آگوستین، روح القدس در سه ساحت به نقش آفرینی در رستگاری انسان می پردازد: الف) شناساندن مسیح به دیگران؛ ب) زایش ایمان در قلوب مؤمنان؛ ج) تحقق بخشیِ زمینه های شکل گیری فضائل اخلاقی در مؤمنان. روح القدس در این سه ساحت، به ویژه در تحقق فضائل اخلاقی نقشی کلیدی برای رستگاری انسان ایفا می کند. با وجود آنکه آگوستین در مورد روح القدس و کارکرد های او در نظام هستی بسیار سخن گفته و تأمل ورزیده است، اما در طراحیِ نظام خود نسبت به این جایگاه اعتنایی نداشته و آن را در صورت بندیِ رستگاری انسان منعکس نساخته است که این خود، باعث نقص در تحقق رستگاری انسان می شود. از این روی پژوهش حاضر سعی دارد با مراجعه مستقیم به آثار آگوستین و با رویکرد تحلیلی- توصیفی، جایگاه روح القدس را در نظام رستگاری تحلیل و بررسی کند.
استدلال از این همانی شخصی بر تجرد نفس و دوگانه انگاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
97 - 121
حوزههای تخصصی:
یکی از استدلال های فیلسوفان مسلمان برای اثبات نفس مجرد، استدلال از این همانی شخصی است. فیلسوفان مسلمان باور دارند بدن، وبه طور کلی هیچ امر مادی، نمی تواند ملاک این همانی شخصی باشد، زیرا تغییر می کند. پس باید در ما نفس مجردی وجود داشته باشد که ملاک این همانی شخصی باشد. اما این استدلال کامل نیست، زیرا صرف اینکه امری تغییر کند مانع از این نیست که ملاک این همانی باشد. در حکمت متعالیه، از سویی، نفس حرکت جوهری دارد و تغییر می کند و در عین حال ملاک این همانی شخصی دانسته می شود، و از سوی دیگر، بدن زنده، با اینکه تغییر می کند دارای وحدتی است که بر اساس آن می تواند ملاک این همانی شخصی باشد. برای تکمیل این استدلال، باید نشان داد که هیچ امری غیر از نفس مجرد نمی تواند ملاک این همانی شخصی باشد. برای این کار می توان نظریات این همانی شخصی را به نظریات مرکب و ساده تقسیم کرد و با رد نظریات مرکب، نظریه ساده را نتیجه گرفت. نظریات مرکب ملاک این همانی شخصی را همان دلایل و شواهد این همانی می دانند، یعنی استمرار بدن، خاطرات یا مجموع بدن و خاطرات. با رد نظریات مرکب، تنها گزینه برای این همانی شخصی نظریه ساده است. نظریه سادهْ شخص و ملاک این همانی شخصی را امری واحد می داند که موجودی است با وجودی متمایز از بدن و خاطرات و تجربه های آن موجود. این موجود نفس مجرد است. این مقاله با نشان دادن اشکالات نظریات مرکب و رد آنها درصدد اثبات نظریه ساده و تکمیل استدلال از این همانی شخصی بر نفس مجرد است.
تلاقی فلسفی آرنت و کوندرا: فردیت شاعرانه در برابر طعنۀ تاریخ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
121 - 142
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر با رویکرد بینارشته ای بر دغدغه مشترک هانا آرنت و میلان کوندرا متمرکز است: خطرات تاریخ برای فرد. پرسش محوری این است: چرا آرنت و کوندرا در آثار متعدد خویش نسبت به مفاهیمی همچون نیروهای تاریخ یا اراده تاریخ بدبین بوده اند؟ از دید آرنت و کوندرا، فرد به نام فراخوان های غیرشخصی و دست های نامرئی، خود را از یاد می برد و تسلیم نیروهای فراانسانی می شود. توتالیتاریسم همواره به پشتوانه این نیروهای فراانسانیِ تاریخ، فرد را به انقیاد کشیده است. به همین دلیل است که به گفته آرنت، آیشمن را تاریخ تباه کرد؛ زیرا از هر گونه تصمیم و انتخاب شخصی عاری شده بود و فقط به صدای خداگونه تاریخ گوش سپرده بود. بیرون از این راهبردهای تاریخ، هر گونه کنش تحول بخش ناممکن شده است. بازگشت به کنش (به تعبیر آرنت) و نگهبانی از میراث رمان (به تعبیر کوندرا) مقاومت در برابر چنین دست درازی های تاریخ است. به اعتقاد آرنت، هر کنشی آغازگر داستان شخصی خود است و به گفته کوندرا، حافظه رمان تجربه هایی را ثبت می کند که در تاریخ رسمی به فراموشی سپرده شده اند؛ در نتیجه، از دیدگاه آرنت و کوندرا، تاریخ شخصی در برابر تاریخ غیرشخصی، کنش در برابر واکنش و تصمیم در برابر دستور اهمیت می یابد و هر کس نسبت به داستان های خودش مسئولیت شخصی دارد. تأکید آرنت بر اهمیت کنش و توجه کوندرا به استقلال رمان در برابر تاریخ، وفاداری به خلق فردیت شاعرانه ای است که در عصر مدرن رو به فراموشی است.
جایگاه انتخاب عقلانی در افعال اختیاری انسان از دیدگاه صدر المتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۲
137-167
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا نفس ناطقه را دارای شئون ادراکی و اجرایی می داند. انسان می تواند در مسیر اندیشه تا عمل با حضور عقل عملی هنگام تزاحم هایی که احیاناً بین قوه ناطقه و سایر قوای نفس به وجود می آید انتخاب صحیح داشته باشد. این پژوهش قصد دارد با روشی توصیفی تحلیلی به تبیین انتخاب در آثار ملاصدرا بپردازد؛ انتخابی که تنها گاهی عقلانی است. صدرا برای تبیین حقیقت انتخاب عقلانی، به نقش هایی که عقل عملی می تواند در فرآیند فعل اختیاری ایفا کند توجه می کند. از نظر او عقل عملی با غلبه بر وهم در باره ادراکات تصوری تأمل می کند، گاهی آن ها را به عنوان امر نافع تأیید نمی کند؛ با ایستادگی در برابر برخی از شوق های حیوانی (شهوت و غضب) از تشدید آن ها جلوگیری می کند؛ امور جزئی را که خود به جواز، نیکویی و زیبایی آن ها حکم داده است با عزمی قاطع به صحنه عمل می آورد. در تمام مسیر یک فعل اختیاری، نفس پیوسته در حال انتخاب است. عقل عملی با ایفای کامل این نقش ها انتخاب عقلانی و خوب را محقق می سازد و برعکس با غیبت عقل عملی قطعاً انتخابی بد و عملی غیرانسانی شکل می گیرد. عمل انسان تنها هنگامی انسانی است که جزء علمی نفس، به فهمی عالمانه و عقلی برسد و این فهم را با عزمی قاطع که در ناحیه جزء عملی در پرتو عقلانیت عملی حاصل می شود همراه کند.
حقیقت «جان شناسی» و راه کارها و پیامدهای آن از دیدگاه مولوی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
75 - 98
حوزههای تخصصی:
مولوی جلال الدین بلخی از معرفت نفس به «جان شناسی» تعبیر می کند: «آن که تو جان خوانیش، کی جان بود جان شناسی پیشه ی مردان بود» (مولوی، 1380، ص 1045). ایشان حق تعالی را ««جانِ جانان» و ژرف ترین لایه ی وجودی انسان بر شمرده و برای جان و روح انسانی ویژگی های ذیل را بر می شمارد: جان، جام جهان نمای هستی است به گونه ای که همه ی عوالم هستی اعم از مادّه و مثال و عقل و الوهیت، نمونه و نماینده ای در وجود انسان دارند. مولوی فربه شدن جان انسان را در گرو خودآگاهی و با خبر بودن جان از حقایق غیبی می داند. ایشان بر این باورند که دل و جان انسان می تواند از مرتبه ی جمادی تا مرتبه ی فرا عقلی و فنای فی الله سیر و تکامل نماید و به مرتبه ای دست یابد که حقیقه الحقایق در او تعیّن و تجلی پیدا کند. از دیدگاه مثنوی آدمی نباید «من» خود را با «تن» خود اشتباه گرفته و در خانه ی بیگانه سکنی گزیند؛ زیرا دل انسان از یک فسحت و فراخی برخوردار است که می تواند به مقام «کون جامع» دست یابد. مراتب وجودی انسان از دیدگاه مولوی عبارت است از: 1- جسم؛ 2- روح؛ 3- عقل؛ 4- روح وحی؛ 5- فنای فی الله. مهم ترین موانع جان شناسی از منظر مولانا: انانیت، توجه افراطی به جنبه ی حیوانی و تن، گناهان و هوس ها می باشد. از سوی دیگر صیقل دادن دل مهم ترین راه کار برای دستیابی به معرفت نفس می باشد. در این پژوهش ماهیت جان انسان و مراتب باطنی او و نیز موانع و عوامل خودآگاهی شهودی از منظر مولوی مورد بازپژوهی قرار گرفته است.
انتساب صفت عقل به خداوند از منظر ابن سینا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
121 - 140
حوزههای تخصصی:
انتساب صفات، به الله از مباحث مهم کلام و فلسفه است که نقش مهمی را در معرفت الله ایفا می کند. در بخش الهیات به معنای اخص شکل جدی تری به خود گرفته است. در انتساب برخی صفات به خداوند شکی وجود ندارد؛ اما به دلیل برخی مسائل مانند توقیفی بودن اسماء الهی انتساب صفاتی به حضرت حق مورد اشکال و اختلاف واقع شده است. یکی از آن صفات، صفت عقل است که این مقاله درصدد است تا نظر ابن سینا را درباره انتساب این صفت به الله مورد بررسی قرار دهد. با ملاحظه در نظرات شیخ، متوجه می شویم وی این انتساب را صحیح می داند. هرچند با بحث از ریشه لغت این صفت، بخشی از ابعاد موضوع روشن می شود. در این جستار به روش تحقیق کتابخانه ای بیان می شود که برای جواز عقلی این انتساب شیخ الرئیس از دو طریق عام و یک طریق خاص آن را اثبات می کند؛ بدین صورت که نزد وی واجب الوجود همان الله و علّت برای تمام موجودات است و چون واجب الوجود مستلزم تمام کمالات وجودی و علّت واجد تمام کمالات معلول خود است، پس چنین انتسابی بنابر دو طریق وجوبِ وجود و علیت صحیح است. دیگر اینکه نزد ابن سینا تجرد و تعقل تلازم دارند و چون خدا نزد وی مجرد محسوب می شود، می توان نتیجه گرفت وی خداوند را عاقل می داند. البته باید توجه داشت که اثبات صفت عقل برای الله مبتنی بر توقیفی نبودن اسماء و صفات است.
بررسی و نقد نظریه ایان توماس رمزی درباره زبان دین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۵۸)
75 - 88
حوزههای تخصصی:
یکی از دیدگاه های منحصر به فرد زبان دین رویکرد ایان توماس رمزی، اسقف و فیلسوف دین آکسفورد دهه 50 میلادی، است. مقاله حاضر به روش توصیفی و تحلیلی به بررسی دیدگاه زبان دین ایان توماس رمزی پرداخته و عمده مباحث آن دو موضوع است؛ یکی تبیین و توصیف معرفت زبان دین ایان توماس رمزی و دوم زبان سخن گفتن رمزی از خداوند و توجیه گزاره های الهیاتی. ایان رمزی درباره زبان دین معتقد به نوعی تجربه دینی است؛ یعنی با توصیف عبارات و کلمات الهیات می توان به امری ماورای تجربی دست یافت. رویکرد معرفتی رمزی دفاع از آموزه های دینی در برابر موضع انتقادی آنتونی فلو و آیر مبنی بر ابطال ناپذیری و بی معنایی گزاره های دینی بود. در نتیجه معتقد بود کلمات زبان دین و گزاره های دینی همچون گزاره های علمی می توانند دربردارنده معنا و در موقعیت خاصی حاوی مکاشفه و از نوع تجربه منحصر به فرد باشند. مهم ترین مسائل و دغدغه های ایان رمزی جایگاه تجربی بخشیدن به زبان دین، درک کاربرد معنایی کلمات، کشف امور واقع جهان با مدل سازی و به کارگیری استعاره در روش فهم زبان الهیاتی بود.
The Functions of Preunderstandings in ʾAllāmah Ṭabāṭabāʾī’s Hermeneutics(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
339 - 360
حوزههای تخصصی:
Drawing upon the hermeneutic basis that understanding and interpretation of a text is conditioned by the reader’s preunderstanding, this article examines ʾAllamah Ṭabāṭabāʾī’s interpretive preunderstandings. In so doing, the article first, will explore ʾAllamah’s constitutive and non-constitutive preunderstandings. As the foundation of his Qur'anic interpretation, the constitutive category is divided into three subcategories: text-specific, interpreter-specific, and interpretation-specific. The non-constitutive category is studied under the following two subcategories: the imposed and non-imposed preunderstandings. Although the article studies ʾAllamah Ṭabāṭabāʾī’s interpretive preunderstandings, this categorization can be applied in studying any scriptural hermeneutic discourse. The contribution of this article to the field, is not limited to Allamah Ṭabāṭabāʾī’s interpretive preunderstandings. The method applied in this study can be used in the study of any scriptural hermeneutics.
Mystic Intoxication (Mastī) and the Meaning of Life: Fayḍ Kāshānī’s Mystic Poetry through the Lens of John Cottingham’s Philosophy(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
361 - 380
حوزههای تخصصی:
Adopting a hermeneutic approach and horizontal and vertical interpretation methods, this study primarily explores the metaphysical concept of love-induced mystic intoxication in the Iranian polymath Mullā Muḥsin Fayḍ Kāshānī’s mystic poetry. Secondarily, it discusses the implications of mystic intoxication in the meaning of life. Furthermore, the paper briefly positions Fayḍ Kāshānī’s account in the contemporary categories of the meaning of life: supernaturalism, naturalism, and nihilism. Additionally, elucidating the perspectives of the contemporary philosopher John Cottingham, the paper examines Kāshānī’s view through Cottingham’s philosophy. Central to Kāshānī’s poetry, ignited by divine love, the spiritual seeker transcendends their self, getting absorbed into the Divine to the point where they become unaware of their self. This epistemic unawareness is mastī (intoxication) or bīkhudī (selflessness)—which, for Kāshānī, has profound implications on life’s meaning. Unlike the “extreme God-centric” view—which situates the purpose of life solely in fulfilling God’s purpose—Kāshānī’s “moderate God-soul-centric supernaturalist” view recognizes that while divine love, intoxication, and knowledge infuse more profound depth to the meaning of life, other aspects also add to the meaning in life—like the simpler forms of piety and everyday existence. A framework in which morality is instrumental. Similarly, for Cottingham, life has value and meaning beyond solely fulfilling God’s purpose. Nevertheless, while basic pleasures and desires might independently exist and have meaning, higher elements like moral virtue, crucial to life’s meaning, are contingent on God’s purpose.
نقش نماد و اسطوره در ارزیابی هرمنوتیکی پل ریکور از شر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بحث در مورد شر یکی از مهم ترین مسائل زنده جهان است که در ایران به آن به اندازه کافی پرداخته نشده است . هدف از نوشتن این مقاله بررسی ایده منحصربه فرد ریکور نسبت به شناخت موضوع معمایی «شر» است. اهمیت طرح چنین مباحثی از این جهت است که می توانیم به بینش حاصله و حکمت عملی اسطوره های نمادین پی ببریم. حکمتی که ما را به شناخت بخش جدانشدنی وجود انسان رهنمون می کند. ریکور با تفسیر زبان نمادین اسطوره ها، شر را پدیده ای رمزی اعلام می کند که می تواند گویای پیامی در مورد وضعیت انسان در جهان باشد. به طورکلی مسأله اصلی نوشتار حاضر این است که انسان امروزی نیاز به بینشی درون نگرانه برای پی بردن به تناهی وجودی خود دارد که تفسیر نمادین اسطوره ها می تواند، راه کاری برای رشد اخلاقی انسان باشد. بنابراین در این مقاله سعی کرده ام تا مشخص کنم؛ از نظر ریکور شر از کجا می آید و چگونه انسان به شر آلوده می شود؟ آیا وجود شیطان به بهترین نحو برای رشد اخلاقی درک می شود؟ آیا ریکور توانایی جداکردن جوهر نمادهای بدوی و انتقال حقیقت آنها به بینشی فلسفی، برای داشتن یک زندگی بهتر را داشته است؟ و آیا این مقاله می تواند کمکی در جهت از بین بردن شکاف معنایی انسان مدرنی، که گرفتار دام علم زدگی شده است، باشد؟ برای پاسخ به این مسائل از روش توصیفی- تحلیلی استفاده شده است.
شی ء گرایی: از تحلیل زبان تا ساده سازی هستی شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی و تحلیل نظریه شئ گرایی از دیدگاه برنتانو و کوتاربینسکی پرداخته است. برنتانو، با رویکردی زبانی و هستی شناختی، نظریه هایی چون حیث التفاتی، تحلیل زبان و اصلاح منطق را در چارچوب شئ گرایی مطرح کرد و تلاش نمود تا با نفی موجودات انتزاعی و تأکید بر نگاه انضمامی به جهان، بسیاری از مشکلات فلسفی و زبانی را حل کند. کوتاربینسکی، به عنوان یکی از نظریه پردازان برجسته این حوزه، ضمن توسعه این نظریه، با رویکردی انتقادی و همراه با بازنگری در شئ گرایی، آن را به ابزاری مؤثر برای تفکیک مسائل واقعی از شبه مسائل زبانی تبدیل کرد. مقاله حاضر به جای پرداختن به تمامی ابعاد شئ گرایی، بر دو محور اصلی تمرکز دارد: ارتباط میان زبان و هستی شناسی در نظریه شئ گرایی و نقش آن در حل شبه مسائل فلسفی. مقاله حاضر ضمن بررسی تطبیقی دیدگاه های برنتانو و کوتاربینسکی، تأثیر انتقادات وارده بر این نظریه و چگونگی تحول آن را تحلیل کرده و تفاوت های آن را با نظریه معنای فرگه و منطق مدرن نشان داده است. در نهایت، مقاله نتیجه می گیرد که شئ گرایی، با ارائه نگرشی یکپارچه و ساده به جهان، راه حلی نوین برای مواجهه با چالش های زبانی و هستی شناختی در فلسفه فراهم می کند.