
مقالات
حوزههای تخصصی:
در اندیشه فلسفی الهیاتی غربی، در میان براهین خداشناسی، استدلال های کیهان شناختی ازجمله شناخته شده ترین ادله، برای اثبات مبدأ الهی این جهان دانسته می شوند. الهی دانان غربی با توجه به سابقه این برهان ها در ساختار معرفتی مشرق زمین و به ویژه اندیشمندان مسلمان، پیوسته در پی ارائه صورت بندی های مختلفی از این براهین برای بهینه ساختن و مَصون داشتنشان از اشکال های احتمالی بوده اند. یکی از بنیادی ترین فاکتورها در شاکله بسیاری از این استدلال ها، مبتنی بودن آن ها بر هریک از «اصل علیت» یا «اصل دلیل کافی» است که نسبتاً نوپدید است. اصل دلیل کافی نیز همچون اصل علیت از ریشه هایی دیرینی برخوردار بوده و سابقه آن به فلاسفه پیشاسقراطی یونان باز می گردد؛ ولیکن گوتفرد لایبنیتس، متفکر آلمانی تبار، تلاش بسیاری برای گسترش آن در مجامع علوم انسانی کرد. در این مقاله برآنیم که با مطالعه تفاوت های اصل علیت و اصل دلیل کافی، اختلاف های ساختاری صورت بندی های مبتنی بر این دو اصل را بازیافته و در ادامه بررسی کنیم که کدام بنیان، نتیجه برهان را به آنچه الاهیات اسلامی، خدا معرفی می کند، نزدیک تر می سازد.
نقد حدوث جهان با فرض نظریه استاتیک زمان (پاسخی به اندرو لوک)
حوزههای تخصصی:
کریگ دو برهان برای اثبات حدوث جهان اقامه کرده است. برهان اول مبتنی بر استحاله تحقق بینهایت بالفعل و برهان دوم با فرض امکان تحقق بینهایت، تحقق آن به شکل تدریجی را محال میداند. دومین برهان مبتنی بر نظریه داینامیک زمان است. اندرو لوک مدعی است میتواند با تغییر در صورتبندی برهان، حتی با فرض نظریه استاتیک زمان، از برهان دفاع کند. او سه استدلال برای حدوث جهان در نگاه استاتیک بیان کرده است. استدلال اول تناقض رسیدن به پایان یک بی پایان، استدلال دوم عدم امکان عبور از محدود و رسیدن به نامحدود و سومین استدلال به شماره در امدن بینهایت در فرض ازلی بودن جهان است. ما در این مقاله هر سه استدلال لوک را غیر منتج میدانیم و با فرض نظریه استاتیک، استدلال های او نتیجه بخش نیستند.
اصل دلیل کافی ضعیف، تلاش نا فرجام گیل و پراس
حوزههای تخصصی:
براهین کیهان شناختی با تمرکز بر جهان مادی، به دنبال اثبات موجودی هستند که وجود جهان را به آن نسبت دهند. «برهان مبتنی بر امکان» یکی از این براهین است که از اصل علیت به عنوان یک اصل بدیهی استفاده می کند. در قرن 17، لایبنیتس اصل دلیل کافی را به جای علیت معرفی کرد که بیان می کند هر پدیده ای ضرورتاً دلیلی دارد. گیل و پراس نسخه ضعیف تری از این اصل ارائه کردند که وجه امکان را جایگزین وجه ضرورت می کند. این برهان جدید، حقیقتی ممکن را که بازگوکننده وجودی ضروری است، نتیجه می گیرد. با این حال، این برهان اطلاعات زیادی درباره خصوصیات آن موجود ضروری نمی دهد. گیل و پراس برهان خود را با استفاده از مفهوم «جهان های محتمل» و سیستم منطقی S5 تبیین می کنند. انتقادهای زیادی به این برهان وارد شده که بیشتر به لوازم ناپذیرفتنی آن اشاره دارند. گیل و پراس نیز به این انتقادات پاسخ داده اند. به نظر می رسد که هر دو طرف بیشتر به لوازم سخن خود توجه دارند تا به براهین مخالفین. در نهایت، گیل و پراس با برهانی نادرست به نتیجه ای رسیده اند که می توان از آن دفاع منطقی کرد و تصویری شهودی از آن ارائه داد؛ یعنی حقیقتی ممکن که گزارشگر یک موجود ضروری مختار است، مانند فعل خداوند در خلقت که دلیل وجود جهان است.
تأملی در مسئله شکاف، صفات موجود ضروری برهان کیهان شناسی با تکیه بر دیدگاه راسموسن و گلمن
حوزههای تخصصی:
یگانگی، تشخص و بساطت و صفات کمال مثل علم و قدرت مطلق، از مهم ترین صفات خدای ادیان ابراهیمی است. الهی دانان همواره پس از اثبات وجود خدا، برای اثبات صفات او برهان اقامه کرده اند. در فضای الهیات غربی، نوعی از براهین خداشناسی، براهین کیهان شناختی است. در نسخه های متفاوت این برهان، نشان داده می شود که کیهان (مجموعه ممکنات عالم) برای تبیین پذیری، نیازمند موجودی ضروری است که وجودش (فعل ارادی اش)، کیهان را موجه می سازد. نسخه های متفاوت عموماً در این نکته مشترک اند که نتیجه آن ها چیزی بیش از اثبات یک موجود ضروری نیست. می توان این مرحله را مرحله اول براهین کیهان شناختی نامید. پراس در مقاله ای مروری می پرسد: «آیا این موجود ضروری این برهان، دارای صفات خدای ادیان توحیدی است؟» (مرحله دوم) به تعبیر گلمن «آیا آن موجود، یکتا و دارای صفات کمال است؟» (مرحله سوم) و آیا دارای صفت تشخص و فاعلیت ارادی است؟ راسموسن و گلمن کوشیده اند تا از مسیر برهانی این خلأ معرفتی را پر کنند و به این اشکالات پاسخ بگویند. جرومه گلمن، با استفاده از تقریر مبتنی بر اصل دلیل کافی ضعیف گیل پراس از برهان، با فرض یکتایی موجود ضروری، نتیجه گرفته است این موجود قدرت (و به یک معنا علم) مطلق دارد. راسموسن سعی کرده با معرفی اصل علّی معتدل و استفاده از قاعده ای که ریشه در کلمات دانس اسکوتوس دارد، قدرت مطلق را ثابت کند: «هر متناهی، می توانست کم تر یا بیشتر از آنچه هست باشد.» مضمونی که مشابه آن از امام رضاg روایت شده است. او تلاشی ناتمام در اثبات دیگر صفات الهی نیز داشته است. به نظر می رسد ادبیات الهیاتی مغرب زمین برای پرکردن این شکاف برهان کیهان شناختی، هنوز راه درازی در پیش دارد.
الهیات طبیعی و فلسفه اسلامی (تبیین، تحلیل و بررسی طرح ریچارد سوئین برن)
حوزههای تخصصی:
الهیات طبیعی در یک اصطلاح آن، به معنای استفاده از مقدمات تجربی و یافته های علوم طبیعی در خداشناسی و به طور خاص، براهین اثبات خدا به کار می رود. این پروژه، قدمتی طولانی دارد و در فضای معاصر نیز از یک سو با توجه به اقبال به علوم طبیعی و ازسوی دیگر برخی یافته های خاص این علوم یا برخی تنگناهای تبیینی آن ها، رونق پیدا کرده است. به صورتی که پروژه الهیات طبیعی، به اصطلاح فوق، در نوک پیکان مقابله با الحاد علمی جدید قرار گرفته است. ریچارد سویین برن، به عنوان یکی از مشهورترین فیلسوفان دین معاصر، از برجسته ترین متفکرین این پروژه به حساب می آید؛ به گونه ای که پژوهش در حیطه الهیات طبیعی، بدون ارجاع به آرای او معمولاً، ناقص تلقی می شود. او به تصریح خودش، به دنبال این است که فرضیه وجود خدا را به عنوان یک فرضیه تجربی، با شواهد علمی تأیید و درنتیجه وجود خدا را به عنوان بهترین تبیین برای برخی یافته های تجربی به کرسی بنشاند؛ اما به نظر می رسد در فلسفه اسلامی، ضوابطی وجود دارد که امکان چنین طرحی را محدود می کند. در این مقاله پس از مروری کوتاه بر طرح الهیات طبیعی سویین برن و تحلیل آن، به واکاوی انگیزه و دلایل او برای این طرح، مبادی الهیاتی و معرفت شناسانه آن و نقدهای وارد بر آن خواهیم پرداخت. در گام دوم، علاوه بر نقدها و تحلیل های اصیل این مقاله، تمامی نقدهای موجود در اهم آثار فارسی درباره برهان سویین برن، تقریر و ارزیابی شده و در دودسته نقدهای وارد و ناوارد دسته بندی شده اند.
بررسی چالش های پیشِ روی کاربرد قانون دوم ترمودینامیک در مقدمات براهین جهان شناختی
حوزههای تخصصی:
با کشف قانون دوم ترمودینامیک بسیاری از اندیشمندان پی بردند که این قانون می تواند مؤیدی برای آغازمندبودن جهان باشد و با بهره گیری از برهان حدوث می تواند در مسیر اثبات وجود خداوند به کار برده شود. یکی از دانشمندانی که این مسیر را پیموده، ولیلیام کریگ است. وی در اثبات حدوث عالم دو دلیل فلسفی و دو دلیل تجربی ارائه می دهد که در بخش دلایل تجربی، به این قانون متوسل می شود.
در این نوشتار امکان مطرح نمودن تمام چالش های پیشِ رو نبود؛ لکن سعی شده است با بیان چهار چالش اصلی، دنبال این پرسش باشیم که آیا احتمال نقض این قانون و به تبع زیر سؤال بردن براهینی که از این قانون در مقدمات خود بهره می گیرند، وجود دارد یا خیر؟ شواهد امر نشان می دهند، اغلب چالش های پیشِ رو، پاسخ درخور یافته اند؛ لکن یافته های جدید در عرصه فیزیک کوانتوم و نقض این قانون در سطح نظری، باعث می شود با احتیاط بیشتری نسبت به قطعیت این قانون و به تبع پیامدهای الهیاتی آن بپردازیم.
دو مغالطل سوبر در نقد برهان نظم و برهان تنظیم ظریف
حوزههای تخصصی:
برهان نظم و در کنارش برهان تنظیم ظریف «زیست شناختی» و نیز برهان تنظیم ظریف «کیهان شناختی» که با استقبال خوبی در میان عامه مردم مواجه است، همواره مورد مناقشه فیلسوفان بوده است. در فلسفه اسلامی و فلسفه غرب، اشکالاتی به این برهان وارد شده است.
در این میان الیوت سوبر، با طرح دو اصل «راستی آزمایی» و «اثر مشاهده گزینشی» دو نقد اساسی به این برهان ها دارد که با پاسخ هایی روبه رو شده که البته بی پاسخ نمانده است.
در این مقاله پس از شرح دیدگاه های سوبر درباره این دو اصل، نشان داده ایم که اگر برهان نظم را به صورت صحیح بررسی کنیم، قابل راستی آزمایی است و اساسش مشاهدات گزینشی نیست و در ادامه نشان داده ایم که فرضیه خلقت بر فرضیه تصادف یا صدفه ترجیح دارد و چیزی که باعث شده است سوبر این دو اصل را با برهان نظم ناسازگار ببیند، دو مغالطه ای است که آن ها را مشخص کرده ایم.
اصل دلیل کافی از نگاه پروس و بررسی نقدها
حوزههای تخصصی:
اصل دلیل کافی، یکی از بنیان های عقلانی فکر انسانی است که در مباحث کیهان شناختی، از ارکان مهم تلقی می شود.
این نگاشته بر آن است تا با ارائه جدیدترین براهین مدافعین و منتقدین کارآمد این اصل، به ویژه افرادی مانند الکساندر پروس، به عنوان یکی از مهم ترین اندیشمندان خداباور و نگاه های نئوهیمیستی و مکتب ذات گرایی، منشأ تقابل این دو نوع نگاه را به بوته نقد و نظر بگذارد.
در نگاه پروس، عدم پذیرش این اصل مخاطب را به سوی نوعی شک گرایی مفرط در حیطه شواهد عینی، خواهد کشاند. وی معتقد است که در صورت غلط بودن این بنیان، حقایق طبیعی دیگر بدون علت اتفاق خواهند افتاد و با تصادفی شدن این رخدادها ، دیگر هیچ گونه دریافت معرفتی، ممکن نخواهد بود. همچنین در صورت بطلان این اصل، معتقد است که ما یک نوع ناقضی داریم (Defeater) که ممکن نیست نقض شود (Defeater’s defeater) که خود از بین برنده اعتبار علوم تجربی (Science) است. در نگاه منتقدین، پذیرش این اصل باوجود مثال های نقض، منطقی نیست. تبیین نگاه پروس و اعتبارشناسی پاسخ گویی وی به شبهات خداباوری، از داشته های مهمِ این نوشتار خواهد بود.