موضوع وحی و امور وحیانی یکی از موضوعاتی است که شاید به دلیل گستردگی معنایش در قرآن کریم، برای برخی مفهوم حقیقی و ماهیت واقعی خود را پیدا نکرده است. با اینکه بسیاری از عالمان دینی حقیقت وحی را فراتر از درک عقل دانسته و به عجز و ناتوانی عقل در این باب سخن گفتهاند، اما برخی بر روشن شدن حقیقت آن اصرار دارند و با استفاده از هر ابزار معرفتی مثل قوّه تخیّل، توهّم و حس میخواهند معنای آن را روشن نمایند و با مقایسه کردن آن در مقابل پدیدههای مادی، در مقام تبیین حقیقت آن برآیند؛ غافل از آنکه قیاس کردن امور مجرّد با پدیدههای مادی، قیاسی معالفارق است.
این نوشتار میکوشد با رویکرد نظری و با هدف طرح دیدگاه سه حکیم الهی در مباحث کلامی و عقلی، که همه اهتمام و مساعی خود را در تبیین موضوعات چالشبرانگیز به کار گرفتهاند، به شبهات وارده در زمینه وحی ـ آنگونه که در اندیشه ایشان مطرح شده است ـ پاسخ دهد.
پیامبران الاهی(ع) از مراتب و درجات متفاوت و به تبع آن از مقامات و درنتیجه از صور و مراتب متفاوتی از وحی برخوردار بوده اند. با آنکه پیامبر اسلام(ص) جامع همه صور گوناگون وحی و تکلیم الاهی بوده است، پیام آوری جبرئیل(ع) برای او، بیش از همه آنها کانون توجه مفسران، متکلمان و فلاسفه اسلامی قرار گرفته است؛ زیرا اعتقاد اکثر ایشان بر این بوده است که تعالیم اسلامی فقط از این طریق بر آن حضرت(ص) نازل می شده است. درحالی که او از مراتب عالی تر وحی، یعنی وحی مستقیم و بی واسطه خداوند در حالت های معراج معنوی خود، برخوردار بوده است و توجه به آن در تبیین اموری مانند عصمت در دریافت وحی و یقینی بودن معرفت وحیانی، نقش اساسی دارد. ما در این مقاله علاوه بر پرداختن به این مساله به استقصای صور و مراتب گوناگون وحی محمدی(ص) و تبیین، نقد و تکمیل نظریه فلاسفه در تحلیل ماهوی وحی پرداخته ایم.
از ظاهر برخی عبارت های ابن رشد چنین استفاده می شود که وی حکمت را برای تحصیل سعادت عقلی خواص(فیلسوفان) کافی می داند و شریعت را از این جهت ضروری نمی داند. هرچند فیلسوفان را از جهات دیگری نیازمند شریعت می داند. مثلاً از این جهت که تنها با سعادت عامه مردم است که می توان از امکان تحقق سعادت خواص سخن گفت و چون سعادت عوام از طریق شریعت ممکن است، پس شریعت برای فیلسوفان هم ضروری است. این مقاله ضمن ارائه شواهدی درباره این ادعا، می کوشد تا آن را در ارتباط با دیدگاه ابن رشد در مورد چگونگی شناخت پیامبران و نقش معجزه در شناسایی آنها مورد بررسی قرار دهد.
محور اصلی مقاله حاضر، طرح نظریه «وحی بیانی» است . ابتدا تقسیمات گوناگونی از وحی بیان میگردد و سپس به تفکیک وحی بیانی از وحی قرآنی پرداخته میشود. پس از نقل کلماتی از بزرگان مفسران شیعه و اهل سنت، ادله نظریه فوق بررسی شده، این ایده طرح میگردد که آنچه در قرآن کریم وجود دارد «وحی قرآنی» است و آنچه در روایات و سنت قطعی معصومان(ع) آمده «وحی بیانی» است. همچنین پس از ذکر برخی از نتایج مترتب بر عقیده فوق، تعدادی از اشکالات مطرح در حوزه وحی با استفاده از این ایده پاسخ گفته میشود.