تاریخ جهان در قرن بیستم شاهد جنبشهای قومی دسته جمعی متعددی در کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه بوده است. برای نمونه می توان حکومتهای دمکراتیک و دیکتاتوری از قبیل کانادا، بریتانیا، اسپانیا، هند، سودان، نیجریه، آفریقای جنوبی و اندونزی را نام برد.
طبق تئوری جامع تجارت بین المللی، کشورها با تخصصی کردن تولید کالاهایی که در آن پیشرفت نسبی داشته اند، رفاه اجتماعی را به حداکثر خود می رسانند. با در نظر گرفتن این که کشورها از نظر سرزمین، نیروی کار و سرمایه ویژگیهای متفاوتی دارند، کالاهای تولیدی مذکور کالاهایی هستند که کشور مورد نظر از وفور نسبی در آنها برخوردار است.
این مقاله به چگونگی تناوب ایده امنیت ملی در کشورهای جهان سوم می پردازد. شرایط امنیت ملی در جهان سوم را با شرایط امنیت ملی در غرب مقایسه و مشخص می کند که نوع تفاوتها، ایده مزبور را برای کشورهای جهان سوم، در مقایسه با کشورهای غربی، مشکل آفرین تر می سازد.
اجازه بدهیم با چند تمهید نظری کوتاه وارد بحث شویم: اول) تاریخ روایتی مستمر و بلاانقطاع از تولد و حیات بی ممات یک قدرت مطلقه نیست. هر قدرتی با مقاومت قرین است، به بیان دیگر، هر قدرتی اپوزسیون ساز است. وجود همین مقاومت است که از انسداد کامل قدرت جلوگیری می کند.
مدت زمان مدیدی است که سیاستمداران از اصطلاح امنیت ملی به منزله یک اصطلاح شعاری و رهبران نظامی نیز برای تشریح و توصیف هدف سیاسی، استفاده می کنند. اما اخیرا دانشمندان علوم اجتماعی از این اصطلاح همچون مفهومی تحلیلی و میدانی برای مطالعه، بهره می برند.