منشآتقائم مقام فراهانی، تابعی از نثر گلستانسعدی شمرده شده است. منشآت، مجموعه ای از نامه ها، دیباچه ها، رساله ها و... است که قائم مقام در موافقت یا مخالفت به رجال عصر قاجار نوشته و به خاطر نثر شیوا و صحیحی که دارد، به عنوان نمونه یک نثر عالی در عصر قاجار، موردتوجه کارشناسان و منتقدان قرار گرفته است. صاحب نظران، بیشتر، جنبه های بلاغی منشآترا در زمینه سجع های دلپذیر و جملات کوتاه موردتوجه قرار داده، آن ها را با نثر گلستانمقایسه کرده اند، لیکن موضوع ابعاد و شیوه استشهاد به عنوان یک آرایه تعلیمی موردتوجه قرار نگرفته است. اگر ادبیات تعلیمی را نوعی آموزش پذیری فرض کنیم، آرایه استشهاد بیشترین نقش را در انتقال تعالیم ادبی بر عهده داشته است که در هر دو نثر منشآتقائم مقام و گلستانسعدی دیده می شود؛ تعالیمی که روشن کننده حقایق دیگری از تأثیرپذیری نثر قائم مقام از نثر گلستاناست. آرایه استشهاد که آن را ذکر آیه، حدیث و یا بیتی در تأیید دیدگاه نویسنده یا شاعر برشمرده اند، در نثر منشآت، در مقایسه با نثر گلستان، با تفاوت ها و مشابهت هایی همراه است و هریک از این تفاوت ها و مشابهت ها به منزله ترسیم خطی است که سطح تأثیرپذیری منشآترا از گلستانمشخص می کند. در این نوشتار، تفاوت ها و مشابهت های مورد ذکر عمیقاً موردبررسی قرار گرفته و در نهایت مشخص شده که نثر قائم مقام در منشآتدر زمینه استفاده از آرایه استشهاد به عنوان یک آرایه تعلیمی تا چه اندازه به هم نزدیک و یا از هم دور هستند.
استعاره ی مفهومی (Conceptual metaphor) پنجره ای برای شناختِ نظام فکری نویسنده است. بر اساس این نظریّه تمرکز یک نگاشتِ (mapping) استعاری در ذهن، موجب گسترش ذهنیّت فرد، آفرینش استعاره های مشابه و در نهایت اصالت سبک فردی می شود. از سوی دیگر در انتساب بسیاری از رباعیّات به خیّام، هم چنان ابهام وجود دارد. نگارندگان این پژوهش برآنند تا از این نظریّه در شناخت اصالتِ رباعیّاتی که محمّدعلی فروغی و قاسم غنی در کتابِ رباعیّات خیّام، آن ها را سروده ی خیّام دانسته اند، استفاده کنند. نتایج حاصل از پژوهش گویای آن است که در مجموعِ 178 رباعی این کتاب، 15 نگاشتِ استعاری بنیادین دیده می شود. مقایسه ی استعاره های مفهومی در 66 رباعی اصیل و 112 رباعی منسوب به خیّام نشان می دهد که 6 نگاشتِ استعاریِ سفر، راز، محفظه، فرصت، دگرگونی و ساختار، در هر دو گروهِ رباعیّات، بالاترین بسامد را داراست و می توان رباعیّاتی را که دارای استعاره های مفهومی مرتبط با این نگاشت ها هستند، به مرز اصالت نزدیک تر دانست. 4 رباعی نیز از 112 رباعی منسوب، در هیچ یک از زیر شاخه های این 15 نگاشت قرار نمی گیرند و انتساب آن ها به خیّام درست به نظر نمی رسد. مقایسه ی مضمونِ این 4 رباعی با نظام فکری خیّام و نیز جست وجوی آن ها در دیگر منابعِ مربوط به خیام این نظر را تأیید می کند.
صورت و صورتگری، عرصة اصلی آفرینش گری هنری و لذّاتِ ادبی است. از گذشته تا امروز همواره رابطه ای مفهومی میان شعر فارسی و عربی وجود داشته است. مشفق کاشانی و محمود درویش از شاعران معاصر هستند که به کارکردهای زبان؛ از جمله متناقض نما اهمّیّتی ویژه داده اند. هدف آن ها از آفرینش تصاویر متناقض، تأکید بر اهمّیّت محتوای تصاویر خلق شده است. با توجّه به ذهن خلاّق این شاعران بزرگ، یکی از اهداف اصلی ایجاد این نوع از تصویر، اهمّیّت دادن به بافت معنایی و محتوایی شعر است. این پژوهش، با استفاده از روش توصیفی تحلیلی و بر اساس مکتب آمریکایی ادبیّات تطبیقی، در نظر دارد به بررسی و تحلیل برخی اندیشه های مشترک دو شاعر از طریق متناقض نماها بپردازد، آنگاه با آوردن شواهد شعری، نزدیکی این اندیشه ها را به طور عینی به نمایش بگذارد. از رهاورد پژوهش حاضر می توان به این مهم دست یافت که متناقض نمایی یکی از ویژگی های سبکی اشعار این دو شاعر است. ساختمان متناقض نمایی در شعر این دو شاعر، به دو صورت است: الف: پارادوکس هایی که دو پایه تضاد در آن ها به روشنی آشکار است. ب : پارادوکس هایی که در آن ها به جای یکی از پایه های تضاد، از متعلّقات آن آمده است .