فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۲۱ تا ۲۴۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
249 - 260
حوزههای تخصصی:
The present study aimed to compare Heidegger’s and Āl-e-Ahmad’s views on technology; first, the close relationship between subjectivism and modern technology was analyzed based on Heidegger, and subsequently, it was pointed out that Heidegger’s approach towards technology is a critical confrontation based on engagement/disengagement dialectics. Then Jalal Āl-e-Ahmad’s view on technology was analyzed, emphasizing that, unlike Heidegger, with a philosophical, ontological, and anticipatory approach to modern technology, Āl-e-Ahmad took a selective and voluntarist approach towards modern technology by adopting a political and social stance. Āl-e-Ahmad, like Promethean and leading intellectuals and reformers, believed that a Westoxificated society is a society that has not yet achieved technology and is technologically dependent on the West. Therefore, to deal with Westoxification, it should become a technological power by adopting a will-based approach-- a machine must be built and owned; however, at the same time, one should not be got caught by the machine because it is a means and not a goal. Unlike Āl-e-Ahmad, Heidegger considered technology not a mere tool but a kind of ontology and way of thinking that affects all humans’ areas and affairs, so it is not easy to escape modern technology’s grip.
“Forego the reality of all the simple things”: On Object-Oriented Reality as Metaphorical Vortex in Flann O’Brien’s The Third Policeman(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
261 - 276
حوزههای تخصصی:
This article examines Flann O’Brien’s The Third Policeman in the context of Object-Oriented Ontology, and argues that the novel transports the structural paradigm of reality and being towards a never-ending limbo, highlighting a circular transference of meaning from known toward unknown horizons and vice versa. In so doing, it explores the ways in which The Third Policeman engages with the concept of metaphor in its proportionality or analogous nature, revealing a contrapuntal form of narrative that produces an odd reality wherein objects maintain a self-referential position while introducing the subject as that which must oscillate between its metaphorical and literal integrity. The object, therefore, not only enjoys an independent existence in O’Brien’s narrative but also maintains a singular and independent ontological composition inside or outside such circular vortex. The article concludes by presenting the object as the most stable entity with multifarious functionalities that complement the axis of the narrative, cementing its presence as the mature object.
واقعیتِ کلیات از منظر ژاک دریدا
منبع:
الهیات سال ۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۰
117 - 135
حوزههای تخصصی:
ژاک دریدا (1930-2004)، فیلسوفِ آنتی رئالیستِ[ضد واقع گرای] تاثیرگذار، زیربنای مفروضات فلسفه غرب از یونان باستان را آشکار می کند و استدلال می کند مبنی بر این که بنیان های آن قابل دفاع نیست. او بر این باور بود که فلسفه غرب امری «غیرممکن» است؛ زیرا واقعیتی کلی که هدف نهایی تمامی بنیادها یا فرآیندهاست، مانند ایده (افلاطون)، خدا (آگوستین)، کوگیتو (دکارت) و روح مطلق (هگل) را پیش فرض می گیرد. این مقاله ی کوتاه، به روشی که دریدا موضع خود را در مقابل واقعیت کلیات اتخاذ کرد، پرداخته و پیامدهای آن در جامعه را بررسی می کند. دریدا معتقدست که تقابل میان گفتار و نوشتار تجلی «خردمحوری» فرهنگ غربی است – یعنی این فرض کلی که قلمرویی از «حقیقت» کلی، پیش از بازنمایی آن با نشانه های زبانی و مستقل از آن وجود دارد. خردمحوری، ما را تشویق می کند که نشانه های زبانی را به عنوان جزء جدا نشدنی آن ها تلقی کنیم. تصور خردمحورانه از حقیقت و واقعیت به عنوان موجودیتی خارج از زبان، از تعصبی عمیق در فلسفه غرب ناشی می شود که دریدا آن را نقد می کند. بخش دوم، نظریه ی «واسازی» او را در ارتباط با واقعیت کلیات معرفی می کند. بخش سوم به تأثیر «واسازیِ» دریدا بر جامعه معاصر می پردازد. بخش چهارم، اهمیت فلسفه دریدا را در متون مکتوب و آموزه های مسیحی به اختصار مورد بحث قرار می دهد. بخش پنجم این مقاله را به پایان می رساند.
افق های پوزیتیویستی در تاریخ نگاری ایرانی - اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۷
127 - 149
حوزههای تخصصی:
تاریخنگاری پوزیتیویستی یکی از انواع تاریخنگاری های مدرن است که در سده نوزدهم میلادی تحث تأثیر گسترش اندیشه پوزیتیویسم پدید آمد. اصالت دادن به تجربه و مشاهده، تفکیک گزاره های عینی از داوری های ارزشی، تلاش برای نگارش تاریخ آنگونه که روی داده، سندگرایی و تکیه بر منابع اصلی از مهمترین مفروضات این نوع تاریخنگاری است. در واقع از نظرگاه پوزیتیویست ها مورخ گزارش گری دقیق و امین است که با استناد به اسناد و شواهد معتبر بیشتر به دنبال کشف گذشته است تا بازسازی آن. به دیگر سخن، جهان عینی بیرونی (تاریخ در معنای رویدادهای گذشته) منتظر کشف واقع گرایانه از جانب مورخ است. با این وصف، این مقاله بدون آنکه بخواهد مفهومی مدرن را بر معرفتی پیشامدرن تحمیل کند، در پی پاسخ به این پرسش اصلی است که آیا در سنت تاریخنگاری ایرانی اسلامی نشانه ها و نمونه هایی از تاریخنگاری مبتنی بر این مفروضات وجود دارد؟ بر مبنای یافته های تحقیق برخی از مورخان بزرگ مسلمان نظیر بیرونی، مسکویه، مقدسی، یعقوبی، مسعودی، حمزه اصفهانی و ...، در تاریخنگاری خود معتقد به مبانی و روش هایی بوده اند که در سده های نوزدهم و بیستم میلادی همان مبانی و روش ها مورد قبول و تأکید مورخان پوزیتیویست بوده است.
بایسته ها و ضوابط مفهوم شناختی موضوعات در نصوص دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۹ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱۱۱
5 - 23
حوزههای تخصصی:
مراجعه بدون چارچوب و غیرروش مند به تراث عظیم آیات و روایات برای به دست آوردن گوهر معناشناسی موضوعات شرعی به نتیجه مطلوب نخواهد رسید. برای فهم نصوص شرعی توجه به بایسته ها و ضوابطی در فرایند مفهوم شناسی ضروری است که در کتب روش شناسی اجتهاد کمتر به آن پرداخته شده است. در این نوشتار در ادامه ده بایسته ازپیش بیان شده که به اختصار به آن اشاره می شود. شش نکته دیگر برای ترسیم نقشه راه متصدی استنباط در مفهوم شناسی موضوعات شرعی شرح داده می شود. ده بایسته پیشین عبارت است از: ضرورت مفهوم شناسی واژه های براینددار؛ رجوع به عرف معیار؛ توجه به فرق تطبیق با تفسیر؛ توجه به بار معنایی هیئات گوناگون؛ بسنده کردن به قدر متیقن در موارد مشکوک؛ توجه به اثرپذیری لغوی از اعتقادها و اجتهادها؛ توجه به فرق داعی استعمال با معنا؛ نسبت واژگان؛ واژگان در آینه شریعت؛ کاربرد اعم؛ و تحقیق میدانی. شش بایسته و ضابطه مطرح شده در این نوشته عبارت است از: توجه به تفاوت موضوعات شرعی اختراعی و تصرفی؛ موضوع شناسی مفاهیم اعتباری شرعی؛ ضرورت فحص جامع عناصر مفهومی در نصوص شرعی؛ فحص قیود موضوع در نصوص شرعی؛ دریافت مناط از عناصر مفهومی در نصوص شرعی؛ و توجه به قرائن در نصوص شرعی. بدیهی است که این شانزده بایسته در کنار هم باید مورد توجه متصدی استنباط قرار گیرد.
مقایسه انسان محوری خودبنیاد و خدابنیاد و الزامات آنها با تأکید بر دیدگاه آیت الله خامنه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۹ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۱۲
26 - 48
حوزههای تخصصی:
اومانیسم یا به تعبیری انسان محوری خودبنیاد که هسته مرکزی مدرنیته غربی است و با سیطره فرهنگی اش در حال نفوذ در جوامع و سنت های دیگر می باشد، درواقع نظامی منسجم از مؤلفه های گوناگون فلسفی است. ضروری است موضع مشخص اسلام در مورد انگاره های آن و همچنین نگاه متفاوت این دین به جایگاه انسان مورد بررسی قرار گیرد. این مقاله که با روش توصیفی-تحلیلی به نگارش درآمده، در صدد آن است با تأکید بر دیدگاه های آیت الله خامنه ای به این مهم بپردازد. اومانیسم مدرن در اصلی ترین دیدگاه هایش در حوزه های معرفت شناسی-روش شناسی، هستی شناسی، انسان شناسی و ارزش شناسی فاصله ای عمیق با معارف و نظرگاه های اسلامی دارد و این نوع انسان محوری از نظرگاه اسلامی مردود می باشد. با این حال به نظر می رسد در معارف اسلامی با مدل خاصی از انسان محوری روبه رو هستیم که البته در تمامی مبانی مهم فلسفی اش با اومانیسم مدرن متفاوت بوده، می توان درمقابل آن را انسان محوری خدابنیاد نام نهاد. هر کدام از این دو نگاه متفاوت به انسان در عرصه های سیاسی و حکومتی الزامات خاصی را به دنبال دارند و باید گفت گفتمان سیاسی خاص آیت الله خامنه ای یعنی مردم سالاری دینی نیز در چارچوب انسان محوری خدابنیاد است که تبیین پذیر می گردد؛ همچنین این دو مدل از انسان محوری در ساحت علوم انسانی نیز ثمرات بنیادین متفاوتی دارند که سلباً و ایجاباً در وضعیت فعلی این دانش ها تأثیرگذار است.
راهبردهای زایندگی قوای ادراکی با رویکرد مبانی فلسفه صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۸۳)
23 - 39
حوزههای تخصصی:
تولید علم متناسب با ارزش های اسلامی، در دستیابی به تعالی و تثبیت عزت و استقلال ملی نقش بسزایی دارد. از علل زمینه ساز تولید علم، دستیابی به راهبردهای آموزش فعال (در مقابل آموزش منفعل و تقلیدی و حافظه محور) است. با تحلیل بحث «ادراک» در فلسفه صدرایی به این نتیجه می رسیم که ادراک در این فلسفه دارای دو ساحت روحی- جسمی است و منشأ ادراک نفس مجرّد است. آنچه هدف مذکور را در زمینه حکمت اسلامی تأمین می کند در این مقاله به «زایندگی قوای ادراکی» نام گذاری شده است. این مقاله با تبیین مبانی زایندگی قوای ادراکی و راهبردهای متناظر به این مسئله پرداخته است. روش پژوهش «توصیفی- تحلیلی» و منابع آن اسنادی- کتابخانه ای است. مهم ترین یافته های پژوهش راهبردهای حکمت صدرایی در جهت ادراک زاینده است. توجه به نظام دانایی در رویکرد ملاصدرا، مدیریت نفس و ظرفیت های علم قلبی و تقویت و تربیت (طهارت) قوه خیال از مهم ترین راهبردهاست. رویکرد مقاله بدیع، کاربردی و قابل توسعه است و در جهت اهداف نظام علمی کشور و هدایت های رهبر معظم انقلاب اسلامی ارزیابی می شود.
بی محتوایی فلسفه ی دیوید لوئیس از نگاه پیتر انگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۸۳)
133 - 148
حوزههای تخصصی:
انگر استاد فلسفه ی دانشگاه نیویورک پس از چند دهه تدریس و نگارش در حوزه ی فلسفه ی تحلیلی به این نتیجه رسید که دیدگاه های رایج در فلسفه ی تحلیلی و از جمله آثار خود او فاقد محتوایی عینی و جوهری است. انگر ضمن تحلیل و نقد دیدگاه های گذشته ی خود، بر فلسفه ی دیوید لوئیس نیز متمرکز شد تا نشان دهد دیدگاه های فلسفی او نیز یا تهی است و یا به بحث هایی تهی دامن زده است. استدلال اصلی انگر این است که تحلیل مفاهیم مورد علاقه ی فیلسوفان تحلیلی تلاشی بی پایان و بی ثمر بوده و مانعی جدی برای پرداختن به مسائل بنیادین فلسفه (مانند وجود روح و جاودانگی) است. دیدگاه «تکثر جهان ها»، «دفاع از وجود اوصاف» و «ابدگرایی» سه دیدگاه فلسفی لوئیس است که در این مقاله نقد انگر بر آنها بررسی خواهد شد. انگر از بین این سه دیدگاه، تنها دیدگاه «تکثر جهان ها» را دارای محتوایی عینی می داند. اما او این دیدگاه را فاقد دلیل می داند. این مقاله استدلال کرده است که با معیارهای انگر دیدگاه «تکثر جهان ها» نیز نمی تواند محتوایی عینی داشته باشد. علاوه بر آن بخشی از فلسفه ی لوئیس ماهیتی متافیزیکی دارد و شیوه ی استدلال او با ماهیت فلسفه ی تحلیلی ناسازگار است.
نقش شخصیّت پردازی در شکل گیری دیالکتیک در تسلّای فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تسلای فلسفه تسلّایی ادبی است. این رساله گفتگوی بین بوئثیوس و فلسفه شخصی شده ای است که به نظم و نثر ارائه می شود. در این مقاله شش مؤلفه تحلیل سبکی: رسانه متنی، رمز زیانی-جامعه شناختی، زاویه دید، شخصیّت پردازی، ساختار متنی و بینامتنیّت در تسلای فلسفه بررسی می شوند. در بین این مؤلفه ها، مشخصاً شخصیّت پردازی در تسلّای فلسفه، بخشی از مسئله این پژوهش را تشکیل می دهد؛ زیرا آنچه به ما زاویه دید راوی را ارائه می کند و موجب برقراری دیالکتیک می شود، شخصیّت است و از آنجایی که تحلیل سبکی که منجر به تجزیه و تحلیل یک متن می شود، برآیند بررسی هر شش مؤلفه است، بررسی پنج مؤلفه دیگر به عنوان روش این پژوهش انجام می شود. در این رساله شخصیّت برای هدفی غیر از شخصیّت پردازی و به منظور انتقال هدف نویسنده خلق شده است. به نظر می رسد بوئثیوس در این اثر به ادبیات نگاه ابزاری دارد و با استفاده از عناصر ادبی ای همچون شعر و موسیقی و توصیفات مطابق با سنت ادبیات تصویری باستانی به دنبال القای تفکرات فلسفی خود است. در تسلای فلسفه موضوع گفتمان پیوند با ابدیّت و امر جاودانه، مفهوم گفتمان مفهومی انسان گرایانه متکی بر مسائلی همچون عدالت، مشیّت، خیر، حقیقت، جبر و اراده آزاد است که این دو مؤلفه حاکی از زاویه دید ایدئولوژیکی تسلای فلسفه است. در این رساله نه تنها شیوه گفتمان، دیالکتیک است، بلکه دیالکتیک به معنی نوافلاطونی آن یعنی «سیر» نیز هست که به نور حقیقی می رسد.
مفهوم فلسفی خیر عمومی و معمای بلاک چین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خیر عمومی مفهومی فلسفی است که در فلسفه معاصر تابعی از ترفیع شاخصه های حکمرانی قلمداد شده است. مطابق تعریف ارسطو خیر مساوی با انجام کارها به بهترین شکل ممکن است و این مستلزم اولویت دادن به نهادهای بشری، علم و فن آوری و فرایندهای عقلانی در ساختارهای سیاسی است. یعنی حصول به شرایطی که عدالت و آزادی به بهترین شکل ممکن در جامعه محقق می شود. فن آوری بلاک چین در این میان نماد سلطه علوم جدید بر سیاست قلمداد شده است که می تواند خیرعمومی را در سیاست با تکیه بر شفافیت و دقت گسترش دهد و البته واجد آسیب های جدی نیز می باشد. این همان معمای بلاک چین است. بلاک چین دو امکان پیش روی انسان در قبال دولت قرار داده است. یک امکان به توانایی این فن آوری برمی گردد که می تواند اعمال حاکمیتی دولت را ضعیف کند، از مرزهای دولت – ملت عبور کند، کارویژه نظارت دولت ها را به سخره بگیرد و با ابداع رمزارز، مهم ترین ابزار قدرت دولت یعنی پول را از آن سلب کند. و از سوی دیگر می تواند خیر عمومی را به بهترین وجه محقق کند و ایده دولت کمال مطلوب را صورتی عینی بخشد، دولتی که با تکیه بر فن آوری های نوین مهم ترین کارویژه های دولت اعم از پاسخ گویی و خدمات رسانی را به بهترین شکل ممکن ایفا کند و نقطه عطفی در امور سیاسی چون بالابردن شاخصه های بروکراتیک و دموکراتیک باشد. با این توصیف پرسش اصلی مقاله این است نقش فن آوری بلاک چین در تحقق خیر عمومی است. لذا در پاسخ به قابلیت های آن در تحقق خیرعمومی پرداخته می شود. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی نگاشته شده است.
شناخت بدنمند از منظر ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۴ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۱۵)
253 - 264
حوزههای تخصصی:
از دیدگاه فیلسوفان اسلامی بخصوص مشائیان، شناخت فعل نفس است نه بدن. برخلاف روند معمول فلسفی که ادراک را امری منفک از بدن می داند این مقاله به روش تحلیلی توصیفی، امکان و چگونگی تاثیر بدن بر شناخت را در بستر آموزه های فلسفی و طبی ابن سینا بررسی می کند. علیرغم دیدگاه ابن سینا در عدم عینیت نفس و بدن (دوئالیسم) و اینکه نفس فاعل اصلی شناخت معرفی شده است، باتوجه به نظرگاه وی در نحوه رابطه نفس و بدن، شناخت بدنمند این چنین تعریف می شود که در تمام مراتب ادراک، هرگونه تفاوت یا تغییر در بدنها منجر به تغییر در نفس و بالتبع تفاوت در شناخت آنها از معلوم واحد خواهد شد. با این وجود، شناخت بدنمند در نظام سینوی تفاوت ژرف و مهمی با دیدگاه فیزیکالیسم دارد و آن، مبدالمبادی بودن « نفس» در پیدایش ادراک است.
تحلیل مجموعه داستان «قصّه های مجید» هوشنگ مرادی کرمانی براساس برنامه آموزشی فبک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فبک برنامه ای آموزشی است که متیو لیپمن (Matthew Lipman) در نیمه دوم قرن بیستم آن را پایه گذاری کرد. هدف از برنامه آموزشی فبک پرورش قدرت تفکر و استدلال در کودکان است. بهترین روش و عنصر برای آموزش تفکر در این برنامه آموزشی، استفاده از داستان است. داستان با فضاسازی های متعدد و متفاوتی که فراهم می کند به کودک این امکان را می دهد که از طریق هم ذات پنداری و قرینه سازی فعالانه، با قهرمانان داستان همراه شود و خود را به جای آن ها بگذارد و درگیر چالش ها شود. این پژوهش که با روش توصیفی – تحلیلی و با مطالعه کتابخانه ای انجام شده است، غنای فلسفی، ادبی و روان شناختی داستان های «عاشق کتاب»، «ناف بچه» و «ماهی» از مجموعه داستان «قصّه های مجید» هوشنگ مرادی کرمانی براساس برنامه آموزشی فبک بررسی شده است. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که هر سه داستان غنای بالایی را در هر سه شاخص دارند، اگرچه ضعف هایی در آن ها دیده می شود که با اصلاح و بازنویسی آن، ظرفیت و توانشِ استفاده از این داستان ها در برنامه آموزشی فبک وجود خواهد داشت.
موضع مکتب رواقی در خصوص «مرگ»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
297 - 312
حوزههای تخصصی:
مکتب رواقی در میان مکاتب دوره یونانی مآبی از جایگاه برجسته ای برخوردار بوده و به مدتِ بیش از پانصد سال ذیل همین عنوان در حیات یونانی و رومی تأثیرگذار بوده است. در میان آموزه های این مکتب آموزه موسوم به «صیانت ذات» به عنوان اوّلین حُکم طبیعتِ هر موجودی، مورد تأکید ویژه قرار گرفته است: اساسی ترین غریزه و میل هر موجود زنده ای این است که با هماهنگی با طبیعت در مسیر حفظ خویشتن قدم بردارد. بر همین اساس، حیات فضیلت مندانه برای آدمی همانا «زیستن بر وفق طبیعت» است. از سوی دیگر، اقدام به کاری که دست کم در نگاه عُرفی می توان آن را خودکشی نامید در میان فیلسوفان رواقی امری رایج بوده است، تعداد معتنابهی از آن ها با اراده و اقدام خویش به حیات خود پایان داده اند. آیا گام برداشتن در مسیر مرگ خویش با آموزه صیانت ذات منافات ندارد؟ رواقی ها در عین حال که سعی می کنند از ثنویت افلاطونی محسوس و معقول احتراز جویند حقیقت آدمی و بلکه حقیقتِ طبیعت را همان عقل (لوگوس) می شمارند و به بقای عقل آدمی معتقدند. آن ها هر گونه اقدام به خودکشی را که ریشه در عواطف و انفعالات داشته باشد محکوم می کنند، چنانکه هر گونه کوشش انفعال آمیز برای حفظ جان به هر قیمتی را نیز محکوم می کنند. در نظر رواقی ها مرگِ حکیمِ آرمانی عین انطباق با طبیعت و با عقل است، اعم از اینکه به اصطلاح به نحو طبیعی رخ دهد یا با اراده خودش؛ چراکه برای چنین فردی اراده و طبیعت و عقل بر یکدیگر منطبق اند؛ اما ازآنجاکه آن ها هیچ کس، حتی رهبرانشان، را مصداق حکیم مطلق نشمرده اند، در واقع هیچ گونه اقدام به خودکشی را نمی توان مورد تأیید کامل آنها شمرد. از سوی دیگر، آمادگی برای مرگ در مکتب رواقی را باید از عناصر قوام بخشِ حیات آرام و پویای فردی و مدنیِ مورد توصیه آن ها شمرد: آرام از حیث روحی و پویا از حیث عملی.
آسیب شناسی نقل و انتقال فرهنگی از نگاه فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۴ بهار ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۴)
۱۹۹-۱۸۵
حوزههای تخصصی:
دین، فلسفه و زبان، اجزای لاینفک و مهم هر فرهنگی هستند، اگر قرار باشد فرهنگی از سرزمینی به سرزمین دیگر منتقل شود و در اثر این انتقال، فرهنگ مقصد متعالی شود، باید مولفه های آن به درستی، آگاهانه و با رصد کامل پاسداران فرهنگ، منتقل شوند تا زمینه های لازم برای پذیرش، استقرار و رشد عقلانیت و دین مبتنی بر آن در جامعه مقصد، مهیا شود. در غیر این صورت، تعارض جدی بین حامیان فرهنگ قبلی با طرفداران فرهنگ وارداتی رخ می دهد. فارابی در آثارش ضمن توضیح شکل گیری این مولفه ها در اجتماع انسانی و ارتباطشان با هم، نحوه انتقال آنها را توضیح داده و به خوبی آسیب شناسی می کند. از نظر فارابی با رشد مهارت های زبانی و دستیابی انسان به فنون قیاسی، فلسفه ایجاد می شود. فلسفه با ابزار دین به وضع قانون در جامعه و هدایت آحاد مردم به سمت سعادت، می پردازد.
بررسی چهره و مبنای توجیه آن در فلسفۀ اخلاق لویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
59 - 79
حوزههای تخصصی:
ایمانوئل لویناس یکی از مهم ترین فیلسوفان عصر جدید به شمار می آید. اهمیت فلسفه او در اخلاق نمایان می شود. در فلسفه اخلاق لویناس، سوژه محوری از اولویت خارج می شود و «دیگری» و «چهره» او در اولویت قرار می گیرند؛ به نحوی که چهره دیگری بر پیام های اخلاقی دلالت می کند و سوژه با دریافت این پیام های اخلاقی، احساس وظیفه می کند تا خود را در برابر دیگری پاسخ گو و مسئولیت پذیر بداند؛ اما پرسش این است که در فلسفه اخلاق لویناس، مقصود از «چهره» در مواجهه با دیگری چیست؟ و وجه اخلاقی آن با چه مبنایی قابل توجیه است؟ آیا می توان آن را بر مبنای هستی شناسی و معرفت شناسی یا روان شناسی و زبان شناسی توجیه کرد؟ لویناس هنگامی که فلاسفه غربی می کوشیدند به سوژه اولویت ببخشند و همه موضوع ها را به هستی شناسی و معرفت شناسی تقلیل دهند، بازتعریفی از مفهوم دیگری و چهره دیگری را ارائه می دهد. نگارنده باور دارد بنیان اخلاقی چهره دیگری را می توان بر اساس چهار مبنای: 1-هستی شناسی، 2-معرفت شناسی، 3-روان شناسی و 4-زبان شناسی بررسی کرد؛ به گونه ای که در نهایت، بتوان بنیان اخلاقی اندیشه لویناس را در مبنای زبانی او کشف کرد.
دیالکتیک هنر و طبیعت: تجربه ی زیبایی شناختی نزد آدورنو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
33 - 60
حوزههای تخصصی:
بنا بر نظریه ی زیبایی شناختی آدورنو، تجربه ی زیبایی شناختی تجربه ی منحصر به فرد و متفاوتی است که، بر خلاف تجربه ی مسلط درون کلیت اجتماعی، مبتنی بر سلطه نیست و سوژه به طور ابزاری با ابژه مرتبط نمی شود بلکه در آن جذب یا با آن ادغام می شود. آدورنو نخستین کسی نیست که تجربه ی زیبایی شناختی را این گونه توصیف می کند. با این حال، آنچه در اندیشه ی او جدید است این است که این قابلیتِ جذب شدگی و گشودگی در برابر ابژه را همچون یک حالت یا رفتار اصیلِ سرکوب شده در رابطه ی سوژه با طبیعت توضیح می دهد و این گونه آن را بدل به مقوله ای انتقادی می کند. هدف این مقاله آن است که با توضیح و مستدل ساختن این ایده ی محوری نشان دهد که چگونه آدورنو از طریق صورت بندی رابطه ای دیالکتیکی میان هنر و طبیعت موفق می شود به نحوی خاص فرمالیسم زیبایی شناختی را به نقد اجتماعی و تاریخی پیوند زند و در عین حفظِ ایده ی خودآیینی، تجربه ی زیبایی شناختی را از چیزی هم پایه ی بازی یا سرگرمی بدل به تجربه ای خطیر و انتقادی سازد.
درنگی در تفکر وجودی شاعرانه از منظر هایدگر متأخر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
79 - 100
حوزههای تخصصی:
هایدگر در مطالعات فلسفی خود رویکرد جدیدی به تفکر می گشاید که متفاوت با تفکر متافیزیکی است و از آن با عنوان عام "تفکر وجودی"یاد می کند. آدمی در چنین تفکری، باید گشوده به روی حقیقت هستی باشد و به ندای آن گوش بسپارد. هایدگر متقدم از راه پدیدارشناسی"دازاین" سعی در تقرب به معنای هستی دارد، درحالی که در اندیشه متأخر، وی بر شاعرانگی تفکر و حوالت تاریخی وجود، تأکید می ورزد. هایدگر بر این باور است که "تفکر وجودی"، تفکری برآمده از هستی و درباره آن است. سرچشمه و متعلق این تفکر خود هستی است؛ هستی به مثابه "رویداد" که تفکر انسان را از آنِ خود می کند. رویداد خصلتی تاریخی دارد، به این معنی که هستی در ادوار مختلف تاریخ خود، جلوه های گوناگونی دارد و خود را به انحای مختلفی اظهار می دارد. این اظهار، همان موهبت هستی است. پس تفکر باید پذیرا و منتظر موهبت هستی باشد. این موهبت خود را در زبان و شعر می نمایاند که شرط ظهور و آشکار شدن هستی موجودات است. شعر به مثابه روشن ترین پدیدار زبان اصیل، سروده شدن حقیقت را امکان پذیر می کند با خصلت "یادآوری" و "نامیدن"، گشاینده مجلایی برای ظهور حقیقت هستی می شود و این شاعر و متفکر است که باید از این ظهور پاسداری کند. ازاین رو تفکر وجودی با ذات شعر یکی است. با وجود بصیرت ویژه ای که تفکر وجودی هایدگر به مثابه راهی برای تعمق در هستی برای ما گشوده است، پرسش ها و ابهاماتی به رهیافت وی به نظر می رسد، از جمله: شائبه محدود کردن حقیقت هستی به افق زمان، ابهام درباره ثبات یا تجدد هستی و نهایتاً کمرنگ شدن نقش اراده و اختیار انسانی و تن دادن به گونه ای از جبر و دترمینیسم. نوشتار حاضر در صدد است با روش توصیفی- تحلیلی نخست بنیاد "تفکر وجودی"متأخر هایدگر و مختصات آن را تحلیل کند و سپس با رویکردی انتقادی، رهیافتِ هایدگر را مورد نقد و بررسی قرار دهد.
تحلیل روش شناختی مواجهۀ سهروردی با «خود»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
245 - 263
حوزههای تخصصی:
از حیث معرفت شناسی کشف «خود»، ماهیت «خود» و ارتباط انسان با «خود» در فلسفه اشراق جایگاه ویژه دارد. مسئله اصلی در این مقاله این است که سهروردی چگونه «خود» را کشف می کند و مکانیسم وی در خودکاوی چیست؟ برای رسیدن به پاسخ سهروردی بین دو نوع مواجهه هستی شناسانه و معرفت شناسانه با «خود» تمایز قائل شده ایم. در مواجهه هستی شناسانه، انسان در اثرخودکاوی به حقیقت وجودی دست می یابد و این امر وجودی را مبنای کل نظام متافیزیکی خود قرار می دهد آن طوری که در نظام فلسفی ابن سینا شاهدیم. اما از منظر سهروردی مواجهه انسان در کشف «خود» معرفت شناسانه است. در مواجهه معرفت شناسانه با «خود» اولین یافته انسان، امری است که دائماً برایش ظهور دارد و نظر به این همانی ظهور و ادراک، مکشوف آدمی همان آگاهی است و در نتیجه «خود» همان آگاهی و شعور است. شعوری که مبنای کل نظام معرفتی فیلسوف قرار می گیرد. با توجه به این نوع مواجهه، در این مقاله بین سه مرحله خودکاوی اشراقی یعنی خودآگاهی اشراقی، خودشناسی اشراقی و خودسازی اشراقی تمایز قائل شده ایم. در مرحله خودآگاهی از سه طریق واقعیتی فراتر از بدن مادی کشف می شود. در مرحله خودشناسی با فاصله گرفتن از نظر فلاسفه مشایی با تکیه بر رویکرد پدیدارشناختی به این امر دست می یابیم که این امر غیر مادی دائماً بر انسان ظهور دارد، چنین امری نور محض است و در مرحله خودسازی با برقراری دیالکتیک بین انسان و «خود» این نتیجه حاصل می شود که اساساً از خودبیگانگی امری متناقض است. لذا خودکاوی اشراقی سهروردی بنیانی برای معرفت شناسی اشراقی هم در فلسفه خود و هم در فلسفه های بعد از خود تأسیس می کند.
تاثیر معنای زندگی بر علوم انسانی اسلامی از نظر علامه مصباح یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۸۳)
79 - 97
حوزههای تخصصی:
رابطه معناداری زندگی و علوم انسانی و تأثیر آن در جهت گیری علوم انسانی یکی از موضوعات بنیادینی است که با وجود اهمیت آن، کمتر مد نظر متفکران و اندیشمندان قرار گرفته است. البته بحث معناداری و پوچی زندگی و چیستی «معنای زندگی» از موضوعاتی است که همواره محل بحث بوده و تبیین آن همچنان دغدغه فلاسفه و اندشمندان است و هرکدام درصدد بوده اند تا بر اساس مبانی خاص خود در این باره راه معنادار شدن زندگی را فراسوی بشر قرار دهند و به زعم خود آینده ای بی بازگشت برای بشر ترسیم نمایند. از سوی دیگر دانشمندان علوم انسانی به گمان خود، تلاش های علمی خویش را در جهت تحصیل زندگی هر چه بهتر برای بشر به کار گرفته اند، ولی کمتر اندیشمندی جهت گیری صحیح علوم را وجهه تلاش علمی خود قرار داده است. از بین معدود فلاسفه ی بصیری که می توان تلاش علمی او را در جهت تبیین معنای زندگی تفسیر نمود، علامه مصباح یزدی است. این مقاله برآن است تا با تبیین «معنای زندگی» از نظر ایشان، تأثیر آن بر ضرورت جهت گیری علوم انسانی در جهت تحقق معنای زندگی انسانی بر اساس بینش توحیدی را توضیح دهد.
این همانی چیست؟ نظریه ویتگنشتاین درباره گزاره های این همانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
265 - 284
حوزههای تخصصی:
اهمیت گزاره های این همانی در منطق ویتگنشتاین بیش از هرگونه گزاره دیگری اعم از بسیط یا معین است. گزاره های این همانی است که از طریق آن می توانیم به عینیت و یگانگی ماهوی جهان آگاهی یقینی بیابیم. گزاره های این همانی مبنای اثبات و حتی انکار دیگر گزاره هایند، بنابرین گزاره های این همانی هیچ گزاره علمی دیگری را تولید نمی کند اما بدون آن نیز هیچ گزاره علمی دیگری، صادق یا کاذب، و به نحو منطقی امکان پذیر نیست. تنها به تأیید مضمونی گزاره این همانی در گزاره های دیگر می توان آن گزاره ها را صادق یا کاذب دانست. بدون گزاره های این همانی حتی نمی توان حدس زد جهان غیر مبتنی بر این گزاره ها چگونه خواهد بود. این است اسطوره گزاره های این همانی که فیلسوف لودویک ویتگنشتاین در برخی از نوشته های خویش و به خصوص در اثر ارزشمند وی مرسوم به درباره یقین و یادداشت ها (1918- 1914) به جنبه هایی از آن توجه نموده است. گستره گزاره های این همانی جهان است و گستره جهان به اندازه گستره منطقی است که گستره این همانی است. مرزهای جهان و مرزهای زبان به غیر از گزاره های این همانی نماینده تام و تمام دیگری در میان گزاره ها ندارد. در نظر ویتگنشتاین این گزاره ها فاقد ویژگی تحاکی و تصویری اند اما ضرورت برخاسته از این گزاره ها یک ضرورت تام و تمام ابتدایی و مقدماتی است. بدون گزاره های این همانی نمی توانیم آن گونه بیندیشیم که اینک می اندیشیم و بنابرین بحث درباره ماهیت این گزاره ها بدون تردید در کشف و شناخت منطق وجودشناسی مندرج در نظریه زبانی ویتگنشتاین مهم و ارزشمند خواهد بود. واقعیت ناشی از این همانی نیست اما آن مصداق این همانی است.