جست وجوی صلح ساختاری گالتونگ در نظام فکری صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۸۴)
77 - 94
حوزههای تخصصی:
«عدالت» و «صلح» از بنیادی ترین آرمانهای مکاتب مختلف الهی و بشری بوده است. مفهوم صلح، مستقیما در حکمت متعالیه مطرح نشده اما به اتکا زیربناهای نظری حکمت متعالیه، می توان ادعا کرد که ظرفیت ارائه ی مبانی نظری مهمی برای صلح پژوهی در آن وجود دارد. این مقاله سعی می کند با بهره گیری از چارچوب مفهومی یکی از صلح پژوهان معاصر، یوهان گالتونگ، برخی مبانی «صلح» را از فلسفه ی صدرالمتألهین استخراج کند. گالتونگ خشونت را در قالب یک مثلث به سه دسته ی مهم مستقیم، ساختاری و فرهنگی تقسیم می کند. «خشونت ساختاری» به ساختارهایی اطلاق می شود که با ایجاد تبعیض و استثمار (بی عدالتی) موانعی را در راه رشد و رسیدن به کمال مطلوب بخشی از اجتماع ایجاد می کند. به تناظر، صدرالمتألهین نیز در آثار خود، «عدالت» را به مثابه ی یک مفهوم بنیادی مطرح کرده است. او با تکیه بر عدالت تکوینی الهی، مسیر عالم را رو به کمال می داند و معتقد است انسان هم در تطابق با عالم هستی، باید از عدالت در قوا و خُلقیات بهره مند باشد تا به کمال خود برسد. این عدالت درونی شامل تعدیل قوای نفس و کسب فضایل و دفع رذایل اخلاقی است که ریشه های درونی ظلم و خشونت را از بین می برد. در بُعد اجتماعی هم صدرا راهکار ایجاد عدالت را شریعت می داند و نشان می دهد که در صورت وجود بی عدالتی، جامعه به سوی فساد و خون ریزی خواهد رفت و از رسیدن به کمال بازخواهد ماند.