پس از اینکه نقد تاریخی کتاب مقدس در سده های هجدهم و نوزدهم ایمان مسیحی غرب را متزلزل کرد، کسانی برای این ایمان تلاش کرده، راه حل هایی ارائه کردند. از جمله این افراد سورن کرکگور دانمارکی بود که بر «ایمان گرایی» تأکید داشت. او بر روی ماجرای ذبح فرزند توسط حضرت ابراهیم، آن گونه که در تورات روایت شده، متمرکز شده، با خردستیز شمردن این داستان، بر نظریه خود پافشاری می کند. در این نوشتار برآنیم که اولاً روایت قرآن از ماجرای ذبح فرزند با روایت توراتی آن کاملاً متفاوت است؛ ثانیاً روایت قرآن به هیچ وجه خردستیز نیست؛ و ثالثاً اساساً ابراهیمِ قرآن بر خرد متکی است و در پی آن است که از این طریق خدای خود را بیابد و هرگز به امر خردستیز تن در نمی دهد.
«ابهام» اگر در حد مقدمه باقى بماند، صفتى خوب و در برخى موارد، لازم است؛ زیرا تا این حالت نباشد، ضرورت تفکر براى رسیدن به حقیقت، رخ نمىنماید. اما اگر ثابت و پا برجا بماند نه تنها مفید نبوده بلکه مانند خورهاى به جسم و جان بشر افتاده و او را از پا در مىآورد.
حال اگر ابهام، صفت یک تمدن قرار گیرد، طبعا همه شؤون جوامع درگیر با آن را دچار اختلال مىکند. در این نوشتار، نویسنده ضمن تعریف و تبیین واژه ابهام، تمدن غرب را به آن گرفتار مىبیند. البته به بیان درد بسنده نکرده، راههاى درمان را نیز بیان مىکند.
خیز تا از در میخانه گشادى طلبیم به ره دوست نشینیم و مرادى طلبیم
بود آیا که در میکدهها بگشایند گره از کار فرو بسته ما بگشایند(2)
ما در برههاى از بسترِ زمان زندگى مىکنیم که دقیقا در حاشیه پایانى تاریخ و زمان واقع شده، فردا به تاریخ ملحق خواهد شد؛ و این زمانى است که فقط از همین لحاظ، مىتوان «آخرالزمان»ش نامید؛ اما نمىتوان بصراحت، آخرالزمان موعود را بر این برهه تطبیق نمود. با این همه بایسته است که وضع موجود را به بحث و بررسى کشیده و با به چالش گذاردن همه داشتهها و یافتههاى تمدن امروز، آخرالزمان (به معناى اعم و اخص) را بکاویم و «تمدن توسعه یافته کنونى غرب» را تحلیل کرده و رگههاى تفکر و عمل آن را بازیابى و بازخوانى کنیم، تا از این رهگذرِ پر حادثه به رهیافتهایى ناب در رابطه با «آخرالزمان موعود» نایل آییم. به همین جهت، نوشتار حاضر ابتدا به کاوش در ماهیت اساسى تمدن غرب پرداخته و با رهآوردهاى نقّادانه، به بررسى آخرالزمان موعود مىپردازد. «ابهام» که به عنوان یک بستر اساسى و ساز و کار بنیادى براى تحقق تمدن کنونى معرفى مىشود، نظریه نوینى را پیشروى متفکران و اندیشمندان قرار مىدهد. ما تنها به بررسى اجمالى این نظریه و عوامل پیدایش ابهام در بستر تمدن پیشرفته غرب، مىپردازیم.
مفهوم ایمان در فرهنگ اسلام، مفهومی اساسی و با اهمیت است. با وجود این اهمیت محوری، نه قرآن کریم و نه هیچ کتاب آسمانی دیگر، به تعریف صریح این مفهوم نپرداخته اند. چرا که از یک سو روش کتابهای آسمانی این نیست که یک مفهوم را به صورت لفظی تعریف کنند بلکه در عمل و با بیان ویژگی ها و آثار این حقیقت در مواضع و حالات مختلف، مخاطب را به فهمی متکامل از ایمان سوق می دهند. از سوی دیگر مفهوم ایمان نیز از امور عینی مادی نیست که بتوان مصداقی از آن را پیش چشم مخاطب آورد بلکه از مفاهیم انتزاعی و معنوی است که تعریف مصداقی آنها امکان پذیر نیست و بهترین راه برای تعریف این نوع مفاهیم انگاره سازی است.
در این مقاله ضمن بحثی معناشناختی از منظر قرآن کریم، به تحلیل حقیقت ایمان می پردازیم.
ایمان به عنوان گوهر شریعت الهی و اساس بندگی خدای متعال مسائل تفسیری و کلامی فراوانی را نزد دانشمندان برانگیخته است. اشتداد پذیری ایمان از مهمترین مسائل است و پاسخ به آن در گرو تحلیل ماهیت ایمان و نسبت آن با اسلام است. این مقاله با بیان اینکه دو مفهوم ایمان و اسلام در روی آورد قرآنی نه مساوق و نه مترادف بلکه دو امر متمایز اما مرتبطند و اینکه ایمان هویتی مؤلّف از تصدیق قلبی، اقرار زبانی و عمل است، مبنای قرآنی نظریة اشتداد پذیری ایمان را نشان می دهد.